time travel P6

kastel kastel kastel · 1402/05/18 16:49 · خواندن 3 دقیقه

سلام ببخشید که دیر شد تا این پارت آماده بشه بریم ادامه مطلب 

همه مانیتور های شهر یه تصویر رو نشون میدادن و یه نفر با صدای تغییر داده شده شروع به صحبت کردن کرد.

_بازم من برنده شدم شما دوباره فرد اشتباهی رو گرفتی قاتل اونا نیستن ربات ها هم اشتباه می کنن چه بد شد شما اسم این ها رو می زارید پیشرفت علم؟ربات ها فقط مانع پیشرفت شما میشن دیگه دارم از این بازی خسته میشم پس یه بازی جدید می کنیم.

تصویر مانیتور ها تغییر کرد چند نفر با ماسک دلقک داشتن جیغ و داد می کردن و کمک می خواستن سر و وضع خونی داشتن و دست و پاشون بسته بود دوباره تصویر تغیر کرد و مثل قبل شد و اون گفت:یک روز فرصت دارین که اونا رو پیدا کنید وگرنه مغز اونا رو با دستگاه عمل سایبورگ به یه سایبورگ تبدیل می کنم و می ندازمشون داخل شهر تا بقیه رو بکشن از اونجایی که تا چند ثانیه دیگه من رو حک می کنید و ردم رو می زنید ازتون خداحافظی می گیرم.

تصویر ها قطع شد و مانیتور ها خاموش شدن آدرین و نینو رو ول کردن داخل دادگاه هلهله شده بود همون لحظه دوباره مانیتور ها روشن شد و اون گفت:یک روز خیلی کنه می کنم دو روز.

و دوباره مانیتور ها خاموش شد همه ترسیده بودن آدرین و نینو به همدیگه نگاه می کردن چطور می خواستن اون قاتل رو پیدا کنن همه داشتن با هم دیگه حرف میزدن که صدای چکش قاضی همه رو ساکت کرد و همه به قاضی نگاه می کردن تا قاضی اومد حرف بزنه در باز شد و یه ربات با یه جعبه رفت داخل و پیش قاضی رفت و جعبه رو به اون داد و همونجا وایساد و گفت:من قاتل هستم و این ربات رابط من هست من با این ربات با شما حرف می زنم جعبه رو باز کن و داخل اون رو نگاه کن.

چند تا ربات اومدن و اون ربات رو گرفتن در جعبه رو باز می کنن جعبه کوچیک بود که خون از اون می چکید داخل جعبه انگشت های اشاره بود که قطع شده بود همه با دیدن انگشت ها شروع به جیغ و داد کردن معلوم بود که خیلی ترسیدن هر س دیگه ای هم بود می ترسید اون ربات دوباره گفت:این انگشت های کسایی هست که گرفته شدن اینا رو فرستادم تا فکر نکنید که من دروغگو هستم.

قاضی:این ربات رو ببرید و خوب چک کنید شاید ردی روی اون باشه که ما رو به جواب برسونه.

_هیچ فایده ای نداره این ربات تا ۱ دقیقه دیگه نابود میشه داخل بدنه اون بمب کار گذاشته شده.

همه برای اینکه زودتر از در برج بیرون همدیگه رو هل می دادن چند نفر افتادن زیر دست و پا آدرین و نینو به در رسیده بودن و خیلی نزدیک بودن اما جلوی اونا وایساده بودن آدرین از نینو جدا افتاده بود خودش رو به در نزدیک کرد داد و فریاد مردم خیلی بلند بود چند نفر زیر دست و پا افتاده بودن و تعادل بقیه رو به هم زدن آدرین پاش رو گذاشت بیرون و همون لحظه بمب منفجر شد و همه پرت شدن آدرین درد زیادی رو داخل بدنش احساس می کرد چشماش داشت سیاهی می رفت فقط صدای آمبولانس،پلیس و هیاهو مردم رو می شنید به نینو که چند قدم اونطرف تر افتاده بود نگاه کرد خون ریزی زیادی کرده بود و چشماش بسته بود با اینکه حالش خیلی بد بود اما برای نینو خیلی ترسیده بود و با صدای خیلی آروم اون رو صدا می کرد خاطراتشون رو به یاد می اورد فیلیکس رو می دید که به سمت اون دستش رو دراز کرده دلش برای فیلیکس تنگ شده بود کم گم چشماش رو بست و به خواب فرو رفت.

خیلی خب اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا لایک کنید و کامنت بزارید.