پرواز عشق پارت 1

ᒪIᗩ ᒪIᗩ ᒪIᗩ · 1402/05/18 15:54 · خواندن 1 دقیقه

سلام من مرینتم من 20 سالمه من تنها زندگی می کنم سلام من آدرین هستم من از 17 سالگی مادرم کشته شد و الان با پدرم زندگی می کنم

مرینت 

از خواب پاشدم دیدم ساعت 7:30 آلیا بهم زنگ زد برداشتم

الیا:پاشو بیا مدرسه 

مرینت:وای یادم رفت الان میام 

رفتم دستو صورتم رو شستم یه صبحانه درست کردم خوردم سوار ماشین شدم رفتم مدرسه دیدم در بستس به آلیا زنگ زدم 

مرینت:آلیا 

الیا:بله آمدی 

مرینت :آره دم درم در برام باز می کنی 

الیا:آره الان میام 

در روم باز کرد و باهم رفتیم تو کلاس پیش آلیا نشستم آلیا گفت :آدرین نیومده نینو

نه نیومده باباش اجازه نداده دیگه داشتیم درس می خوندیم که آدرین اومد نینو گفت :چرا این قدر دیر اومدی ادرین:بدن بهت توزی میدم 

 

ادرین

نینو:آدرین چرا زنگ سوم اومدی 

ادرین:بابام می گفت امروز نرو ولی من اومدم

نینو: یعنی بابات نمی فهمه

آدرین :نه نمی فهمه

آدرین رفت آب بخوره آلیا اومد گفت :چی شده گفت :هیچی

مرینت 

کلاس تموم شد سوار ماشين شدم رفتم خونه چراغ رو رشن کردم یه چایی دم کردم رفتم لباسامو عوض کردم چاییم رو خوردم رفتم رو تخت دراز کشیدم چشمام روهم بود که یهو صدای زنگ در اومد از خواب پریدم رفتم در و باز کردم دیدم الیاست در باز کردم

 

 

اینم از پارت اول 😇

دستتون دارم 🤩