مامور های لجباز ( پارت 9)

anita anita anita · 1402/05/18 14:50 · خواندن 4 دقیقه

سلام دوستان امدیم با پارت 9 و کاور جدید داریم که Emma جون درستش کرد خب دیگه حرفی ندارمم برید ادامه 😊😇💋♥

در باز شد فیلیکس و دیدم یه حوله دور کمرش بود و لباس نداشت وای خدا سیکس پک هاشو 😶سرم برگردوندم و گفتم 

مرینت: ببخشید بدموقع مزاحم شدم 

فلیکس : نه مشکلی نیست چیزی میخواستی بگی؟ 

مرینت : عه من ادرین میخواستیم بریم رستوران برای ناهار گفتیم بگم تو هم بیای تازه رسیدی شاید گشنته! پس ما تو رستوران منتظر تیم 

فلیکس: ( با حالت خنده) باشه 

داشتم میرفتم سمت رستوران یه دونه زدم به سر به خودم بیام ای خدا اول ادرین الان هم پسر خالش 😐

رفتم روبه روی ادرین نشستم ادرین گفت: میاد؟ من : اره تازه از حمام در اماده بود ادرین : باشه 🤨   داشتم دور و برم رو نگاه میکردم که فلیکس رو دیدم چقدر خوشتیپ شده بود اونم منو دید و اومد نشست و ناهار خوردیم و تمام شد میخواستیم بریم فلیکس گفت : خب بچه ها نقشه رو بلدید همتون پس بریم اماده بشیم که عملیات شروع بشه 

ادرین : اره اره حله 

مرینت: ها؟ اره 

رفتیم اتاق من شروع کردم اماده شدم باید قشنگ لباس بپوشم که چشمم به یه لباس افتاد یه سرهمی مشکی با یه کت قرمز اونو پوشیدم انگار برای من دوخته بودن یه کفش پاشنه بلند قرمز با کیف قرمز موهامو دنبه اسبی بستم و یه میکاپ ساده خب چقدر خوشگل مشگل شدم 😁فکر میکنم دیگه پسرا هم اماده باشن رفتم بیرون :  وواتتت؟ چقدر شبیه همن جوری که نمیشه تشخیص داد مو نمیزنه یهو یکی از ادرین ها امد ( چون نمیتونه تشخیص بده گفت ادرین ها 🤣) دستمو گرفت و بوسید و گفت : تشریف بیارید بریم ماموریت فهمیدم فلیکس بود من کاملا گوجه فرنگی شده بودم ولی نمیدونم ادرین چرا اخم کرده بود 

خلاصه رفتیم و سوار ماشین شدیم و رسیدیم زنگ ویلا شان را زدیم و به یه بهانه رفتیم خونشون اون ها ادرین و فیلیکس رو تشخیص نمیدادن خب منم نمیتونستم تشخیص بدم 😒بعد فیلیکس به رفت توالت فکر کنم میخواست به ادرین زنگ بزنه تا اکیپ بفرسته وقتی برگشت به من چشمک زد من فهمیدم حل کرده تا چند دقیقه صدای ماشین پلیس بلند شد من و فیلیکس هم اصلا هارا از جیب مان در اوردیم  کیم : چه خبره  چیکار میکنید؟ 

دیگه اخر خطه  فلیکس : دستگیر میشید چون شرکت شما خلاف کاره کلویی : چیی؟ شما مامور بودید مرینت : اره خب تلاش میکردیم شمارو دستگیر کنیم که موفق شدیم 

بعد ادرین از در وارد شد اون دوتا چهار چشم شده بودن دوتا ادرین 🤣 

دستگیرشون کردیم و تمام رفتیم هتل توی اتاق هامون فردا قراره بریم فرانسه ساعت هنوز 5 بود خوابم میاد و رفتم و خوابیدم......                                                                کم کم چشمامو باز کردم شب شده بود ساعت 9 بود چی؟ یا جد عباس من چقدر خوابیدم؟ رفتم بیرون دیدم ادرین روی کاناپه دراز کشیده مرینت: ادرین من میخوام شام درست کنم گشنمه تو هم میخوری؟ ادرین : اره اتفاقا منم خیلی گشنمه تو شام درست کن من یه سر به فیلیکس میزنم بیام 

از زبان ادرین* 

رفتم در اتاق فیلیکس رو زدم درو باز کرد و گفت : سلام ادرین ادرین : سلام وقت داری یکم صحبت کنیم  فیلیکس : تو زیاد احل صحبت نیستیا! ادرین : نمیخوای برم؟ فیلیکس : نه بیا تو 

رفتم نشستم روی کاناپه فلیکس هم روی به روی من نشست گفت : خب به فرما شروع کن 

ادرین : خب راستش میدونی این ماموریت بهم خیلی خوش گذشت با بقیه ماموریت هام خیلی فرق داره انگار اصلا نمیخوام هیچوقت تموم بشه 

فلیکس : من فکر میکنم دلیلش یه نفر  باشه 😈

ادرین : اره همونطوری که فکر میکنی دلیلش مرینته من یجورایی انگار احساس دارم که .. عاشقش شدم 😍

فلیکس : راستش مرینت دختری نیست که نشه عاشقش شد.. 

ادرین : جان من؟؟ چیزی گفتی؟ 😤😠

فلیکس: نه بابا   نمیخوای بهش بگی که دوسش داری؟ 

ادرین : نمیدونم بریم اول فرانسه بعدش یه فکری میکنم 

خب خلاصه یک ساعت با فیلیکس صحبت کردیم که یهو 

 

 

 

 

 

خب تمام تا پارت بعد لایک و کامنت فراموش نشه و اگر درخواستی و یا نظری داشتید توی کامنت ها بگید 

گود بای ❤❣💕💞💓💗💖💘💝