✉️ envelope ✉️پارت 5
سلاممممم چطولین ؟ من اومدمممم دوباره ...
حمایت ها کمه ها من ناراحت میشم میشه حمایت هارو بیشتر کنید ؟ ممنونم :)
گفتم : یا ابلفضللللللللللل چی شدهههههههههههههههههههههه ادم فضایی ها حمله کردننننن ؟!!!!!!!!! گفت : نههههههههههههههههههههههههههههه حمله نکردننننننننننننننننننننن انقدر گاز نده فقطططططططططط ! گفتم : اوشگول من بخاطر تو دارم گاز میدم غر نزن دیگهههههههه !
الکس گفت : باجناق های عزیز دعوا نکنید 😊 که همزمان گفتیم : تو خفه ! گفت : ای بابا دستمون از این دنیا دوره صدامون هم باید از این دنیا دور شده ؟!
خب بیاید از الکس بگذریم که چرت و پرت میگفت کلا ! رسوندمشون خونه که آلیس گفت : مری تو برو خونتون ! گفتم : هی منم میام ! گفت : نخیررر نمیذارم ! گفتم : هوفف باشه و پیاده به سمت خونه رفتم ........ کلید رو در آوردم و در رو باز کردم ،
خونه مری ...
به خونه ام نگاه کردم، خیلی ها همچین خونه ای ندارن، اما، خب منی که توی 13 سالگی 3 سال کار کردم حقم یه همچین خونه ی بوده..
رفتم تو اتاقم و روی تخت دراز کشیدم.. که لرزشی بغل بدنم احساس کردم، نازش کردم و گفت : موکا ! گشتنه ؟ گفت : میوووووو .. گفتم : بیا بریم ظرفت رو پر کنم...
ظرفش رو پر کردم که خودش رو مالوند به پاهام .. نازش کردم و گفتم : خوردی، بیا تو اتاقم بخواب .. باشه ؟ گفت : میوووو
رفتم تو اتاقم و لباسم رو تنم کردم ...
نشستم پشت میز .. که مشق هایم رو حل کنم ، ضرب ؟ واقعا ؟ واسه ی من خجالت آوره ... درس رو حل کردم ..
34499×12347=
1236543× 76894 =
1267×2345=
( چالشهههه )
رفتم خوابیدم
( ͡° ͜ʖ ͡°)فردا صبح( ͡° ͜ʖ ͡°)
از خواب بیدار شدم .. صورتمو و شستم و پنکیک درست کردم .. خوردم ...
خب چیز نداشتم بپوشم ولی این بهترین چیزی بود.. که داشتم .. پوشیدم و رفتم دانشگاه . دیدم الکس و آلیس نیومدن . گوشی رو برداشتم و بهشون زنگ زدم . که الکس جواب داد .. گفتم : الو سلام الکس چطوری بهتری؟ گفت : سلام مری خانم ! خب بگی نگی بهترم ، ولی نمیام دانشگاه .. گفتم : ای باابااا تنهایی خوب نیست که .. باشه خدافظ ! گوشی رو تو جیبم گذاشتم که دیدم یکی رو صندلی الکس که بغلم بود نشسته . برگشتم و نگاهش کردم ....
تموممم 😍😊 امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه ، میشه ازتون خواهش کنم حمایت کنید ؟ دستم شکست به معنای واقعی 😢 جدا میگم تاول زده .... لایک !!!!!!!!!! کامنت هم مهمه !