
رمان مامور های لجباز ( پارت 7)

اومدیم با پارت 7 طولانی میذارم و یه شخصیت جدید داریم 😁پس لایک و کامنت فراموش نشه ❤
ادرین : تو چرا انقدر قشنگی چشم میخوری ها!
مرینت : خیلی حرف میزنی ادرین بدو وقت نداریم و یادت نره ماست هم برداری
{ بچه ها این جشن باید ماسکه چشم بزنن مثل قسمت 18 فصل5 اگه دیده باشین }
ادرین: باشه پس من میرم اماده بشم
مرینت :زود باش وقت نداریم
بعد از 40 دقیقه ادرین امد بیرون ماسمونو زدیم و رفتیم سوار شدیم و راه افتادیم بعد یه ربع رسیدیم زنگ رو زدیم و رفتیم داخل اگه کسی ماسک چشم نداشت نمیتونه وارد جشن بشه بعد از اینکه مارا قبول کرد وارد شدیم اونجا خیلی چراغ های رنگی رنگی داشت یه میز بود که همه نوع خوراکی خوردنی نوشیدنی سیر تا پیاز همه چی بود
رفتیم و به اقای کیم و خانم کلویی سلام دادیم ودخترشون که اسمش شیوا بود تولدش رو تبریک گفتیم و کادوش رو بهش دادیم من و ادرین به شیوا به دستبندی با الماس های زیاد خریده بودیم که خیلی گران قیمت بود
خب بعد از 1 ساعت صحبت و خوردن شیرینی و نوشیدنی و اینا یه اهنگ رمانتیک پخش شد همه داشتند میرقصیدن که اقای کیم اومد سمت من و پیشنهاد رقص داد منم داشتم به ادرین نگاه میکردم ولی مجبور قبول کردم چون نقشه داشتیم وقتی من رفتم با اون برقصم و سره شو گرم کنم قرار بود ادرین و لوکا بره توی اتاق خواب و چند چیز مهم برداره تا بتونیم اونا رو دستگیر کنیم
از زبان ادرین *
وقتی مرینت داشت سر کیم رو مشغول میکرد من لوکا دست به کار شدیم به بهانه ی دستشویی رفتیم طبقه بالا لوکا دم در وایستاد تا کسی نبینه من هم وارد اتاق شدم چقدر بزرگ بود و یه دکوراسیون کرم رنگ داشت خلاصه رفتم تمام کشو هارا باز کردم و برگه هارا پیدا کردم دیگه اخرشه چند روز دیگه میتونیم دستگیرشوم کنیم که یک دفه لوکا گفت
لوکا : ادرین! ادرین! بیا بیرون صدای پله میاد
ادرین : باشه اومدم بیا بریم
بعد رفتیم سمت پله و رفتیم پایین مرینت هنوز داشت با اون کیم میرقصید ایشش چقدر طول کشید بعد از اینکه مرینت ما را دید زود جدا شد و اومد طرف ما و پرسید : انجامش دادین پیدا کردین ؟ من صحبت نکردم که لوکا گفت : اره مشکلی نیست حل شد میتونیم بریم
از زبان مرینت*
خدافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم لوکا با ماشین خودش و ما با ماشین خودمون رفتیم رسیدیم ادرین هنوز هم به صورتم نگاه نمیکرد نمیدونم چرا ووارد خونه شدیم و نشستیم روی کاناپه و لوکا شروع کرد صحبت کردن و گفت که : من فردا میرم پاریس باید اینا رو بدم به پلیس و باید بیان و اینا رو دستگیر کنم بعد از دو روز برمیگردیم و تا اون موقه.......... هم میاد ( .......... یعنی اون شخص جدید که اسمش سوپرایزه پارت بعد میفهمید 😉)
و بعد لوکا رفت رفتم پیش ادرین نشستم و گفتم : ادرین چرا انقدر عصبانی هستی
ادرین : فکر نکنم زیاد برات مهم باشه تو بازم برو با اون کیم عوضی برقص
مرینت : تو حسودی میکنی ادرین 🤣🤣🤣
ادرین : چه ربطی داره
مرینت : خیلی ربط داره راستشو بگو
ادرین : باشه قبول میتونه یه کم یه کوچولو حسودیم بشه ولی خب ازش اصلا خوشم نمیاد توهم دور بر اون میبینم کلا
مرینت : خب معلوم شد دلیل حسودیت چیه!
ادرین: خب باشه دیگه ساعت 11 عه نمیخوای بخوابی؟
مرینت : اره راستش من اصلا خوابم نمیبره تو میتونی بری بخوابی من میخوام تلوزیون ببینم
ادرین : باشه شب بخیر
مرینت : شب بخیر
خب پایان تو کامنت ها بگید که نظرتون درباره نفر جدید کیه و قراره اتفاقات خیلی عجیب و غریب اتفاق بیوفته پس لایک و کامنت فراموش نشه ❤❤