✉️ envelope ✉️ پارت 1

bahar:) · 14:58 1402/05/15

سلام سلام من اومدم با رمانی جدید خب گفتم که بعد بلاخره میدم ولی خب حوصله ام سر رفته بود گفتم پارت 1 بدم ببینم دوست میدارید یا نه .. راستی تو پست معرفی اگر خونده باشید یکی از دوستای مری اسمش الکس هستش خب اسم اصلیش الکساندر هست ولی مری چون باهاش صمیمی هستش بهش میگه الکس :) اگر نخوندید معرفی رو، سرچ بکنید (   رمانی جدید :)    ) 

میگم لباس اصلی مرینت هم اینه یادم رفت بگم ☝️همش با این لباسه غیر از مواقع خاص :)

--------------------☀️--------------------

 

سلام ! بذارید خودم را معرفی کنم ! من مرینت هستم ! 22 سالمه و امروز اولین روز دانشگاهمه ... حاضر شدم و یه لباس خوشگل و کیوت پوشیدم و موهام را بستم .. البته، لباس عادی خودم مشکلی نداشت ولی میخواستم روز اول تمیز باشم :) خب، من پدر و مادرم وقتی 5 سالم بود فوت کردن و خودم با سختی توی کیک فروشی کار کردم تا تونستم خونه بخرم .... خیلی.. تنهام .. داشتم میرفتم بیرون که خوردم زمین ! ولی نه یه زمین خوردن عادی ! یه چیزی رفت زیر پام ! برگشتم و دیدم اون، یه کاغذ بود! کاغذ رو برداشتم و باز کردم و خوندم .. ( بعدا میفهمین چی نوشته 😊 ) گذاشتمش تو کیفم و راه افتادم..

پیاده تا دانشگاه رفتم و نفس عمیقی

 کشیدم و به بقیه نگاه کردم .. رفتم تو مدرسه .. کلاس 2 R  بودم ... بعد از کلی گشتن کلاس رو پیدا کردم و روی یه صندلی نزدیک پنجره نشستم .. تا اینکه پسری اومد و صندلیش رو بهم نزدیک کرد .. موهام رو بهم ریخت و گفت : سلام مرینت ؟ چطوری ؟! برگشتم و لبخندی زوری زدم و گفتم : سلام الکس ! ( با توجه به پارت معرفی ) به دروغ گفتم : ممنونم خوبم ! تو خوبی؟ آلیس اونورم نشست و گفت : سلام مری ؟ چطول مطولی ؟

باز هم لبخندی زوری زدم و گفتم : مرسی آلیس جونم تو خوبی ؟ بعد الکس بهم گفت : مرینت ! تو خوب نیستی .. کاملا معلومه ! من تورو میشناسم! ببینم چیزی شده ؟

آلیس نگاهم کرد و گفت : هی مری الکس راست میگه . ما 5 ساله که با هم دوستیم ! میتونی همه چی رو به ما بگی !

کیفم رو برداشتم و با ناراحتی گفتم گفتم : خب امم بچه ها من امروز صبح..

تموممم 😊 

این پارت امتحانی بود برای اینکه ببینم دوست داشتین یا نه.... نظر یادتون نره کلی زحمت کشیدم...