وبلاگ لیدی باگ

بفرما اینم پارت ششم 

لوکا.....زویی(زانو زده) با من ازدواج میکنی؟

زویی. چی شد شو..شو..شوکه شدم . بلهههه

همه دست زدن 👏👏👏👏

آدرین. مرینت از وقتی چشمام رو باز کردم تورو دیدم باهم بزرگ شدیم و ده سالمون بود که رفتیم پاریس و الان بعد از یازده سال اومدیم پاریس و منم از همون موقع تو  رو دیدم حسی داشتم که معنیشو نمیدونستم که الان معنیشو میدونم  اون حس  اون حس عشق بود مرینت من . من بهت علاقه دارم و دوست دارم همیشه و تا ابد مال من باشی با من هستی؟

مرینت. چ....چ...چی منم منم از اول تورو دوس داشتم 

آدرین و مرینت هردو باهم. دوست دارم

همه برای چهارتاشون دست زدن 

ساعت حدود ۲ شب بود #آدرین 

لوکا و زویی مست شدن ک مرینت هم مست بود چون پری مست کرد هی به اینو اون می‌چسبید من مست نکردم (بچه ها آدرین از چیزای مست اور بدش میاد) هی میرفتم اینور اونور مری رو از بقیه جدا کنم تا ساعت ۳ شب همین اوضاع بود تا مهمونا رفتن ما هم خیلی خسته بودیم  لوکا زویی تو یه اتاق و منو مری تو یه اتاق مری چون مست بود خودشو کشوند سمت من و می‌خواست که باهم رابطه داشته باشیم ولی من نزاشتم ( دادش چرا نزاشتی / نمیشد چیکار کنم بابا میشدم چی / برو بابا همتون خلعین)

مرینت. صبح بیدار شدم دیدم بغل آدرینم و از خجالت سرخ شدم و رفتم از اتاق بیرون که زویی هم بود بیرون

مرینت. عع تو هم بیداری

زویی. آره الان این دوتا تنبل بیدار میشن ماهم هیچی نداریم بیا خونه رو مرتب کنیم بعد بریم خرید برای صبحونه 

مری.  باشه

رفتیم خونه رو تمیز و مرتب کردن

زویی. بریم خرید الان بیدار میشن

مری. بریم 

(بچه ها اونا با همون لباس رفتن چون لباس دیگه نداشتن)

زویی. ای وای پول نداریم 

مرینت. کارت لوکا دست منه (وقتی مری کارت رو له لوکا داد دوباره ازش گرفت)

زویی‌. کارت شوهر من دست تو چیکار میکنه

مرینت.  ببخشیدا  نامزد تو اول  برادر من بودا

زویی. بگذریم بریم خرید

مرینت ‌‌....

از همون اول که پا مون رو از ویلا گذاشتیم بیرون پسرا به ما تیکه مینداختن 

رفتیم خرید و داشتیم بر می‌گشتیم که دوتا پسر مارو کشیدن سمت خودشون و گفتم شما باید امشب با ما بخوابید و منم هرچی سعی کردم نتونستم فرار کنم که زویی فرار کرد و خودشو به ویلا رسوند ولی من دیگه هیچی نفهمیدم..........

______________________________________________

بقیه فردا صبح بعدش میخوام فن آرت لباس بزارم