new world 🌍p44
P44
/ یک هفته بعد / یک روز بعد از سونوگرافی /
آدرین : بخاطر ژن خوبه منه که بچه ها دوقلو هستن
مرینت : الان داری ژنی که داری رو پز میدی
آدرین : نه چرا پز بدم ولی اگه جفتشون شبیه هم بودن چجوری تشخیص شون بدیم
مرینت : کاره راحتیه بعدا خود به خود تشخیص شون میدیم و شاید شبیه هم نباشن
آدرین دستش رو می بره روی کمر مرینت و دست چپش رو روی شکم مرینت می زاره
آدرین : دوست دارم زمان زود بگذره و سریع تر دنیا بیان
مرینت : اونا یه روز دنیا میان هر چقدر طول بکشه ما منتظر می مونیم
* شرکت *
مرینت : می خواستم برم تو اتاق کاره کارا باید بیشتر راجبش بدونم چون می دونم که یجا دیدمش و باید بفهمم کجا دیدمش و حتی برای چی دیدمش، وقتی می خواستم در بزنم که برم تو صداش رو شنیدم که داشت با تلفن با یکی حرف می زد و تلفن رو آیفون بود که میشد صداش رو شنید
وقتی خواستم دوباره در بزنم صدای کسی که پشت تلفن بود اومد که به کارا گفت
* لایلا دست از سره مرینت و آدرین بردار تو می خوای بچه هاشون رو بکشی با اینکه اونا هنوز دنیا نیومدن *
مرینت : صدای پشت تلفن صدای الکس بود یعنی کارا لایلاست و یعنی اینکه اون می خواد بچه های منو و آدرین رو بکشه، بیشتر به حرفاشون گوش دادم که لایلا گفت
* یا بچه هاشون باید بمیرن یا مرینت و آدرین اگه مرینت بمیره دیگه کاری با آدرین و بچه هاش ندارم چون اگه مرینت نبود من تا الان با آدرین ازدواج کرده بودم *
مرینت : یعنی اگه من بمیرم لایلا دیگه کاری با آدرین و بچه هامون نداره ، پس اگه این تنها راهه من باید بعد از اینکه بچه هام دنیا اومدن می تونم کاری کنم که بمیرم
مطمئنم آدرین مراقب اونا هستش اونا نیازی به من ندارن تا وقتی آدرین هست من نمی خوام زندگی اونا بخاطر من خراب بشه نمی خوام آدرین و بچه هام بخاطر من بمیرن
شاید دیگه نتونم هیچ کدوم از کسایی که دوست دارم رو ببینم ولی اشکال نداره اگه من باشم اونا می یوفتن تو خطر
می خوام از این 9 ماهی که زندم استفاده کنم و پیشه آدرین، پدر و مادرم، مامان امیلی، آلیا، کاگامی، رایلی، کوامی ها و بقیه دوستام باشم
مرینت میره تو اتاق آدرین و بهش میگه :
مرینت : می تونم امروز رو پیشه تو باشم
آدرین : آره معلومه که می تونی
مرینت : اگه یه روز نباشم قول میدی حواست به بچه ها باشه؟
آدرین : چرا این سوال رو می پرسی تو قراره تا آره عمرم پیشم باشی
مرینت : قول میدی مراقب شون باشی؟
آدرین : من همیشه مراقب شون می مونم ولی تو چرا همچنین سوالی می پرسی؟
مرینت اشک تو چشماش جمع شده بود ولی ادامه داد : قول بده نزاری هیچ وقت کسی اذیت شون کنه نزار کسی تو مدرسه بخاطر اینکه مامان ندارن اذیت شون کنن
آدرین : مرینت اینا چیه میگی؟
مرینت : هیچی فقط می خواستم مطمئن باشم تو زیاد بهش فکر نکن
😁😁😁😁
30 لایک و 42 کامنت