رمان مامور های لجباز ( پارت 6)

anita anita anita · 1402/05/14 14:22 · خواندن 1 دقیقه

دوستان قراره این پارت کوتاه باشه چون عجله ای نوشتم 

گه یهو لوکا را دیدیم که داشت میومد سمت ما اومد و باهم سلام و احوال پرسی کردیم لوکا گفت : 

لوکا : سلام بچه ها اومدم بهتون یچیزی بگم و برم اقای کیم گفت که شب تولد دخترشه و توی خونشون جای برگذار میشه ماهم دعوت کردن پس یادتون نره ساعت 8 به این ادرس برین 

مرینت : اه اینا اصلا خسته نمیشن هر روز جشن و مهمونی؟ 

لوکا : خب دیگه چاره ای نیست یادت باشه اومدیم ماموریت 

ادرین: خب لوکا بیا بریم داخل چرا توی راهرو داریم صحبت میکنیم؟ 

لوکا : نه من باید برم عجله دارم تو بیا تا شب این برگه هارو با مرینت چک کن 

بعد به ما یه عده برگه داد و رفت بعد ادرین کلید رو از توی جیبش در اورد و در را باز کرد رفتیم نشستیم برگه هارو باز کردیم و شروع کردیم به خواندن و برسی کردن که ساعت ها و ساعت ها گذشت و ساعت شد 6 که به ادرین گفتم:  وای نه ادریادرین ساعت 8 جشن هست ما اصن اماده نشدیم 

ادرین : باشه برو اماده شو منم یکم بعد میام

منم رفتم یه لباس صورتی بلند انتخاب کردم چقدر خوشگل بود پوشیدم همراه یه کفش پاشنه بلند و ارایش کردم و و موهامو با گذاشتم خب دیگه تمام رفتم بیرون ساعت 7 بود ادرین هنوز داشت برگه هارو نگاه میکرد گفتم : ادرین پاشو لباس درست حسابی بپوش ساعت 7 ته مگه میخوای با لباس ورزشی بری؟ 

ادرین سرشو بلند کرد و به من نگاه کرد و 

 

 

 

 

 

 

خب تامام  اادامش برای پارت بعد لایک و کامنت فراموش نشه ❤❤