دروازه عشق پارت اول
سلام من مرینت دوپن چنگ هستم 23 سالمه و تنها زندگی میکنم و یه طراح مد معروف هستم
سلام من ادرین اگرست هستم در15 سالگی مادرم رو از دست دادم و الان با پدرم و نا مادریم زندگی میکنم
༻مرینت ༺
از خواب پاشدم دیدم ساعت 7:15 از رو تخت بلند شدم رفتم و دست و صورتم رو شستم لباسام رو عوض کردم و دوباره به سمت اون اتاق حرکت کردم که یهو منیجر : سلام خانم مرینت : بله منیجر : امروز با اون مدل قرار دارین برای شوی مد دوهفته دیگه مرینت : بندازش برای فردا الان سرم شلوغه منیجر :چشم خانم مرینت :اون اتاق رو فراموش کردم و به کار هام رسیدگی کردم
༻ ادرین༺
از خواب که بلند شدم رفتم دست و صورتم رو شستم لباسام رو عوض کردم و صبحونه که خوردم منیجر : ببخشید اقا اگر ست قرار امروز با خانم دوپن افتاده فردا ادرین : ممنون ممیخواستم برم بیرون یه قدمی بزنم که نا مادری ادرین : عزیزم کجا میری اادرین : بیرون قدم بزنم نا مادری ادرین : باشه فقط زود برگرد
༻مرینت ༺
رفتم بیرون یه قدمی بزنم حال و هوام عوض شه هوا خیلی خوب بود که دیدم ادرین : سلام ببخشید پارک ابشار ها کجاس عینکم رو دراوردم مرینت : اخر همین جاده ادرین : ممنون
༻مرینت ༺
برگشتم خونه منیجر : فرمایید ناهار خانم ممرینت : لباسام رو عوض کنم میام لباسام رو عوض مردم و رفتم ناهار بخورم
༻ ادرین ༺
رفتم خونه لباسام رو داشتم عوض میکردم که یهو...
امید وارم دوست داشته باشین و حمایت کنید مرسی
دوستون دارم 😍😊