
خوناشامی که بین عشق و نفرت مانده است♥🧛🏻♀️(p10)

بپر ادامه ʕ´•ᴥ•`ʔ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
---مرینت---
داشتم با خودم فکر میکردم
مگه میشه یه ادم با خانواده ی خودش این کار را کند
فیلیکیس نزدیک بود خواهرش اِما را به قتل برساند
فیلیکس بعد از اینکه کارو کرد سریع در رفت چون مادرش املی بزرک ترین خوناشام کل تاریخ هنوز زنده بود و او ازش میترسید اما چون قدرت مادرش را به ارث نبرده بود فکر میکند که اگر یکی از اعضای خانواده اش را بکشد میتواند با خوردن خون او تبدیل به خوناشام شود.
یکهو صدای پرت شدن چیزی را شنیدم رفتم بالا و دیدم ادرین گوشیشو پرت کرده
کفتم چی شده
ادرین: فی.. لی.. ک.. س.
فیلیکس.
الو فیلیکس
فیلیکس: به به ببین کی اینجاست مرینت خانم
فیلیکس خفه شو
فیلیکس: چرا.......
بوق بوق بوق
چرا اون عوضی تمومش نمیکنه
یعنی ها دلم میخواد سرش و از جاش بک.. نم. اها فهمیدم چیکار کنم.
از قدرت راه دورم استفاده کردم تمام مدت هواسم بهش بود اما میدونستم که میدونه حواسم بهش هست.
لایک و کامت و بترکونید ฅ^•ﻌ•^ฅ