خون آشام زندگی من p7
بلاخره دادم. راستی مهسا جون برچسب رمان رو درست کردروی برچسب خون آشام زندگی من بزنین میتونین همه پارت ها و پیدا کنین. خب دیگه زیاد حرف زدم. بریم ادامه مطلب
_____________________________________________________
مری*
باخودم گفتم یعنی اینا مال کیه.همشون ب رنگ سیاه بودن یکیشونو برداشتمو پوشیدم.(عکسشو براتون پایین پست میزارم)
ساق پای توری سیاه رنگ که با رنگ سفید گلدوزی شده بودند رو پوشیدم
.
.
.
.
ادوارد: نمیدونم چرا ب این دختر حس بدی دارم
آدرین: وای ادوارد بد ب دلت راه نده همه فکر میکنن خوناشام ها بدجنسن ولی ما اگه آدم بدی بودیم ک ب این دختر سر پناه نمیدادیم ک
ادوارد: راست میگی
مرینت*
فالگوش وایسادم داشتم به حرفاشون گوش میدادم. آره جون خودت اگه آدم خوبی بودین ک پدر و مادرمو نمیکشتین
هق هق*
خودمو جمو جورکردم اگه من گریه کنم میفهمن من برای انتقام اومدم اینجا.
رفتم و موهامو با ربان مشکی رنگی که اونجا بود بستم و از پله ها اومدم پایین
______________________
7:30
آدرین*
دیدم مرینت از پله ها پایین اومد و محو تماشای اون شده بودم او.اون لباس .داشتم حرف میزدم ک ادوارد پرید وسط حرفم و بلند گفت: اون لباس مامانه
مرینت*
از تعجب خشکم زده بود. چیی اونا لباسای مادرشون بوده یعنی اینی ک تن منه لباس مادرشونه!
________________
لباس مرینت*
.
.
.
ببخشید خیلی پارت کم بود
برای پارت بعد ۲۰ لایک ۲۰ کامنت. راستی میخوام رمان جدید بنویسم .
باییی🙂❤️