
بهترین دوست پارت ۳

سلام
اینم پارت ۳
بیا ادامه👇
*مرینت*
بیدار شدم دیدم غروب حدودا ساعت ۶:۳۰ بود پاشدم
داشتم از تختم میومدم پایین که صدای غار غور شکمم رو شنیدم رفتم پایین و یکم غذا خورم
بعد از اینکه سیر شدم از فریزر ی بستنی توت فرنگی برداشتم و رفتم سمت اتاقم حوصله ام سر رفته بود که دلم خواست طراحی کنم یادم اومد تو تکالیفمم مشق طراحی داشتم پس گفتم چه بهتر
رفتم سر میزم و دفترم رو آوردم
داشتم طراحی میکردم همزمان بستنی هم باهاش میخوردم
۱ ساعت بعد
ی لباس طور دار و گل بهی طراحی کردم و دوختمش
شب بود منم اوفتادم تو تختم و خوابیدم تا صبح
*ادرین*
از بس خسته بودم تا صبح خوابیدم
گفتم امروز تعطیل دلم میخواد خوش بگذرونم
مصلا برم پارک یا.............
پس پاشدم ی آبی به صورتم زدم و رفتم برای صبحانه
*مرینت*
بیدار شدم خوابآلود به صفحه موبایلم نگاه کردم آلیا پیام داده بود
الیا: سلام دختر میگم امروز کاری نداری ساعت ۳ بیام پیشت
منم که روز ها هفته از دستم در رفته بود تقویم رو نگاه کردم
امروز تعطیل بود پس به آلیا گفتم
مرینت: نه کاری ندارم میبینمت
صورتمو شستم و رفتم پایین صبحانه بخورم
بعد از صبحانه برای خودم ی برنامه ای چیدم
برنامه مرینت
۱_میزم رو تمیز کنم□
۲_تختم رو مرتب کنم□.....
همه کارام رو کردم
الان فقط منظر الیا بودم که زنگ در خورد
رفتم در رو باز کرد
فکر میکردم الیاست اما با دیدن فردی که پشت در بود تعجب کردم
*ادرین*
فکر کردم با مرینت بریم شهر بازی پس
پس خواستم برم خونه مرینت
از ناتالی اجازه گرفتم
ادرین: میشه با ماشین بادیگاردن برم
ناتالی: اره مشکلی نیست
و راه افتادم ، وقتی رسیدن زنگ در رو زدم
وقتی در باز شد با چهره متعجب مرینت مواجه شدم
ادرین: سلام ببخشید بی خبر اومدم
مرینت:س... سلام ،نه نه...مشکلی نیست
ادرین: وقتت آزاده بریم شهر بازی؟
مرینت به صحفه موبایلش نگاه کرد و بعد چند ثانیه جواب داد
مرینت: باشه😊
*مرینت*
ادرین پشت در بود
بهم پیشنهاد داد بریم شهر بازی
منم به آلیا پیام دادم که ادرین .....
بعد ادرین رو آوردم داخل تو اتاق نشیمن نشوندمش
گفتم
مرینت: من میرم حاضر شم همینجا منتظر باشه و رفتم
میخواستم لباسی رو دیشب طراحی کردم رو بپوشم
که آلیا پیام داد
الیا: من و نینو هم میایم
مرینت: اوکی میبینت
و لباسم و رو پوشیدم و ی آرایش خیلی کم کردم
و رفتم پایین
*ادرین*
تو اتاق نشیمن بودم که مرینت اومد
خیلی......
خب اینم پارت ۳ ببخشید دیر شد
لایک و کامنت فراموش نشه
بای