بهترین دوست پارت ۲

Mersana Mersana Mersana · 1402/05/12 18:29 · خواندن 2 دقیقه

سلام 

ببخشید دیر شد آخه سرم شلوغ بود 

برو ادامه👇

مرینت

 بیدار شدم دیدم ساعت ۴:۴۴ 

سریع پا شدم یه آبی به سر و صورتم زدم و آماده شدم کلیدای ماشین رو  برداشتمو راه افتادم(تعجب نکنید 🙃 پدرش بهش هدیه داده😊)

وقتی که رسیدم ماشین رو  یه جای خوب پارک کردم و در ماشینو قفل کردم و رفتم سمت در زنگو زدم و درو برام باز کردن تا خواستم برم تو صدای آدرین رو شنیدم

ادرین: سلام مرینت

مرینت: سلام 

و با هم رفتیم داخل

تحقیق رو شروع کردیم 

داشتیم با آقای بورژوا حرف میزدیم مصلا در مورد اینکه چطور مردم رو اداره می‌کنن و یا چطور....

 

                        نیم ساعت بعد

 

داشتیم تحقیق میکردیم که کلویی خانم سر رسید تا چشش به ادرین اوفتاد اومد سمتش و گفت 

کلویی: وای ادرین مرسی اومدی دیدنم ولی تو چرا اینجایی دختر نونوا

ادرینم خیلی سر جوابشو داد و گفت 

ادرین: من به دیدن تو نیومدم کلویی من انجام تا با مرینت تحقیق مدرسه رو انجام بدیم

مرینت: اولا درست صحبت کن کلویی دومن من کاری با تو ندارم 

کلویی هم بدون هیچ حرفی رفت و ماهم ادامه تحقمون رو انجام دادیم 

ادرین 

پاشدم دیدم ساعت ۴:۳۰ 

پاشدم ی آبی به صورتم زدم و آماده شدم وقتی داشتم میرفتم پایین ناتالی اومد و گفت 

ناتالی: ادرین بادیگاردت یک هفته مرخسی گرفته مشکلی نداری پیاده بری؟

ادرین: نه مشکلی نیست

و رفتم 

وقتی رسیدم

مرینت رو دیدم داره میره تو صداش زدم و سلام کردم اونم جواب داد و باهم رفتیم داخل 

نیم ساعت بعد کلویی اومد ( دیگه خودتون میدونید چی شد 😛😅)

تحقیقمون بالاخره تموم شد مرینت داشت میرفت سمت ی ماشین فهمیدم ماشین خودشه

ازش خواستم منو برسونه اونم گفت

مرینت: باشه ، سوار شو😊

تو  راه داشتم فکر میکردم من الان خسته‌ام کاشکی جلسه عکاسیم کنسل بشه 

که صدای مرینت افکارمو پاره کرد 

مرینت: رسیدیم

ازش خدافظی کردم و رفتم داخل 

ناتالی: سلام

ادرین: سلام ناتالی 

ناتالی: ادرین جلسه عکاسی کنسل شده

ادرین: ممنون 

 انگار فکرم رو خوندن و از خسته گی خوابیدم

مرینت

ادرین ازم خواست برسونمش منم قبول کردم 

ادرین رو رسوندم و خودم رفتم خونه 

از بس خسته بودم گرفتم خوابیدم

 

خب اینم پارت ۲ ببخشید دید دادم 

ولی پارت بعد رو امروز میدم 

لایک و کامنت فراموش نشه 

بای