برو ادامه (ฅ´ω`ฅ) 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داشتم بخاطر کاری که فیلیکس با خانوادم کرد فکر میکردم  
اِما(خواهر ادرین) دوست دارم تروخدا زنده بمون الان نزدیکه ۱ساله که  توی بیمارستانی 
---مرینت---
چشمام پر اشک شد دلم برای بهترین دوستم(اما) تنگ میشه
خواهش میکنم زنده بمون اِما خواهش میکنم 
یک سال از زمانی که فیلیکس اون کارو با اِما کرد میگزره
من امروز میرم پیشش، طرح (کار دانشجو ها) ام توی اون  بیمارستانه  راحت میتونم برم پیشش (خونشاما تو سن 16سالگی میرن دانشگاه). 
ادرین اومد و بقلم کرد یهو بغضم ترکید و زدم زیر گریه 
ادرین: مری من گریه نکن 
نمیتونم ادرین نمیتونم 
ادرین: اممروز میریم پیشش. باشه؟ 
باشه ادرین 
گوشی ادرین زنگ خورد گوشی و برداشت
---ادرین---
گوشیو برداشتم پشت تلفن فیلیکس بود انقدر عصبی شدم 
که گوشی پرت کردم اونور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لایک هارو بترکونید ✺◟(∗❛ัᴗ❛ั∗)◞✺