آرزو بودن با تو🫧𝐟𝟒 𝐩𝟒

𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 · 1402/05/12 11:06 · خواندن 3 دقیقه

دوستان ما تا ۳۰ دقیقه دیگه مهمان هایمان میرسه و گفتم این پارتو بدم

 

 

از زبان مرینت

 

انگشتر خوشگلی بود و...

 

من: مرسی خوشگله آممم آدرین رئیسم میگه‌..

 

آدرین: نمیخواد بگی همه چیزو میدونم لوکا بهم گفت

 

 فردا از زبان مرینت

 

از خواب بیدار شدم و هِی آدرین رو تکون میداد تا بیدار شه ولی نمیشد و آروم زدم تو سرش و میدار شد و رفتیم صبحانه خوردیم و رفتیم رو مبل نشستیم و آدرین هم داخل گوشیش بود و یکهو به دیوار خیره شد

 

من: آدرین آدرین چیشد 

 

آدرین: آممم مرینت من باید برم

 

من: کجا؟

 

آدرین: آمم مرینت من باید برم لندن آخه یک نفر چند ماشین میخواد و میخواد قرار داد ببنده و من باید برم ماموریت 

 

من: باشه... چرا اینجوری نگام میکنی؟

 

آدرین: مرینت اینجا خطرناکه خب بایر بری یه جایی 

 

من: آمم یفکریش میکنم

 

آدرین: میخوای بری پیش الکس

 

من: آ آآآ اوکی

 

و رفتم یک کیفی برداشتم و چند تا لباس گذاشتم توش و و یک لباس آبی پوشیدم

 

و سوار ماشین شدیم و بعد چند دقیقه رسیدیم و من پیاده شدم و آدرین هم رفت و در زدم الکس درو باز کرد

 

من: سلام

 

الکس: سلام مرینت

 

من: امم الکس آدرین میخواد بره.....

 

الکس: نمیخواد بگی آدرین بهم زنگ زد و همه چیزو گفت و حالا هم بیا تو

 

رفتم تو و یکم دوربرم رو نگاه کردم

 

من: کاگامی نیست

 

الکس: نه نیستش رفته باشگاه 

 

و رفتم سره مبل دراز کشیدم و 

 

از زبان الکس 

 

مرینت سره مبل دراز کشید و چشماشو بست ولی بعضی وقتا حتی خودم هم نمیدونم چشه

 

و مرینت رفت تو طبقه بالا و رفت تو اتاقش و منم رفتم دونبالش و قبل اینکه برسه تخت من از پشت بغلش کردم(من چمه آخه شما کجا دیدین خواهر برادر ها همدیگرو بغل کنن اونا فقط همو میزنن و کلی همدیگرو تیکه تیکه میکنن)

از زبان مرینت

 

و الکس از پشت بغلم کرد و منم رو به الکس شدم و بغلش کردم نمیدم چم بود اصن خسته بودم و از بغلش در اومدم و رفتم رو تختم تا بخوابم و الکس هم اومد کنارم خوابید 

 

از زبان کاگامی

 

خیلی خسته شدم و از باشگاه رفتم بیرون و تاکسی گرفتم و رفتم خونه درو باز کردم و وارد شدم یکم گشتم ولی الکس رو پیدا نکردم و رفتم طبقه بالا و دره یک اتاقی یکم باز بود و من رفتم سمتش و درو کامل باز کردم دیدم مرینت و الکس کنار هم خوابن و میخواستم از اتاق برم بیرون که الکس صدام کردم

 

من آروم: بیدارت کردم

 

الکس آروم: نه بیدار بودم 

 

و الکس اومد سمتم و دستم رو گرفت و بردم تو حال و نشستیم رو مبل

 

من: الکس اون معدن برای مرینت خطرناکه

 

الکس: ...................

 

💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤

ببخشید کمه و دوستان من یک وبلاگ دارم گه فعالیتم اونجا خیلی بیشتره و برای دیدن وبلاگم رو این متن کلیک کن 

 

و برای نویسنده شدن رو این متن کلیک کن