عشق بچگی p3
ببخشید خیلییی دیر گذاشتم گوشیم خراب شده بود
دیدم آدرین داره با کلویی بحث میکنه میگه من بهت علاقهای ندارم فهمیدم کلویی ریگی تو کفششه آدرین اومد پیشم یهو آقای داماکلین (مدیرشون) اومدو گفت امروز اینجارو زود تعطیل میکنیم برید خونه هاتون منم از فرصت استفاده کردم و رفتم پیش لوکا و همه جریان رو گفتم حتی گفتم چه حسی به آدرین دارم که متوجه علاقهی شدید من به آدرین شد و گفت عشقی که از بچگی بهش داشتی رو نگفتی که چجوری پیش من ازش میگفتی من تورو میشناسم مرینت من تورو بزرگت کردم (لوکا دوستش نیست میدونم بعضیا فکردین میگم دوس پسرشه نه برادرشه)
مرینت. راستش من خیلی از آدرین خوشم میومد
لوکا. میدونم
مرینت. میشه برام موسیقی بزنی
لوکا. باشه🎸
🎵🎵🎵🎶🎶🎵🎵🎵🎶🎶🎶🎵😂
پایان نواختن😂
لوکا. راستش منم به یه کی علاقه دارم
مرینت. راست میگی کی؟
لوکا. کاگامی
مرینت. من برادر خودمو میشناسم بگو کیه دیگه
لوکا. ز....زو...یی...زویی
مرینت. چیییی
لوکا. دختر خوبیه
مرینت. اون دختر فوقالعاده ایی هستش خیلی خوشحال شدم
لوکا. فردا تولدشه میخوام سوپرایز کنم و بهش پیشنهاد ازدواج بدم (داداش تو چند سالته ها/ به تو چه/ ببین من نویسنده نکن کاری کنم تو نتونی با هاش ازدواج کنی / غلط کردم )
مرینت. خیلی خب حالا من میرم لباس بخرم کارررررت
لوکا. بیا بگیر رمزشم بلدی دیگه دلم برای آدرین میسوزه آخ آدرین بیا اینو بگیر ببر کارتم دیکه سوختش از بس این خانم اومد هی کارت میکشا
مرینت. لوکاااااااااا
لوکا. غلط کردم
مرینت.......
رفتم پاساژ دیدم زویی همراه با بچه ها اونجاست منم یه فکری به ذهنم رسید از زویی درمورد لوکا نظر میپرسم
مرینت. سلاااام
بچه ها. سلام
مرینت. اینجا چیکار میکنین
بچه ها. اومدیم پاساژ گردی
مرینت. به من چرا نگفتین
بچه ها. همه میدونن جنابعالی همیشه میای پاساژ
مرینت. آره بریم خرید زویی با من بیا
زویی. باشه
مرینت. بریم ..... نظرت درمورد لوکا چیه
زویی. پسری باحال منطقی و بامزه رنگ موهاش هم باحاله
مرینت. آها
زویی منظورت چیه؟
مرینت. هیچی همینجوری
رفتن و لباس خریدن
لباس مرینت
______________________________________________
لباس زویی
_____________________________________________
پارت بعد رو ظهر میزارم