دنیای پیچیده عشق ❤️
دنیای پیچیده عشق ❤️
«پارت بیست و پنجم»
ببخشید یکم دیر شد 👇🏻
یک هفته بعد.......
مرینت :
یک هفته گذشته بود و ادرین نه جواب زنگ هام رو میداد و نه جواب پیام هام ، خب خب شاید حتما سرش شلوغه ، یا داره با یک دیگه وقت میگذرونه .
یک روز که داشتم از مدرسه برمیگشتم ، وقتی داشتیم ناهار میخوردیم اخبار گزارش داد : خب امروز از نیویورک گزارش میکنیم ، امروز قراره شاید یکی از افتتاحیه های بزرگ مد جهان باشیم با حضور زوج دوست داشتنی آدرین و کاگامی .
وقتی وقتی این خبر رو شنیدم نمیتونستم باور کنم که چی زوج دوست داشتنی ، تو همین شک بودم که بغضم ترکید و به سمت اتاقم رفتم نه نه نمیتونستم باور کنم آدرین ولم کرد واقعا(خیلی خری همش زیر سر اون باباعه عنشه🤦🏻♀️😑)
که یهو پلک ظاهر شد .
آدرین :
وقتی بعد یک هفته داشتم اماده میشدم برای برگشت ، که یهو پدرم اومد تو و گفت : چرا وسایلت رو جمع میکنی ، دیگه باید اینجا زندگی کنی .
کپ کرده بودم که گفتم : اما اما....
وسطم حرفم پرید و گفت : همین که گفتم ، برای ظهر آماده شو باید بریم برای افتتاحیه .
وقتی رفت صورت مرینت جلوی چشمم اومد و زدم زیر گریه(بابا این کارا رو نکنین منم گریه ام میگیره 😭)
وقتی همه چیو فهمیدم ، فهمیدم باید با کاگامی نامزد کنم ، کاگامی هم مثل من به اجبار همه ی این کارا رو انجام میداد .
پدرم گوشیم رو هم حتی ازم گرفت و فقط تماس های مهم رو جواب میداد و نمیزاشت که به مری پیام بدم .
تنها یاده گاریم فقط هون کت بود و امیدوارم بودم که یکروز ببینمش.
مرینت :
فردا اصلا مدرسه نرفته ، الیا با دخترا اومدن دلداریم دادن اما من آروم نمیشدم ، من باید باید یکروز میرفتم نیویورک.
خب اینم از این پارت اگه کم بود ببخشید 😢
---------------------------------------------------------------
بنظرتون چی میشه ، آدرین و مرینت چطور بهم میرسن؟؟