پرواز با بال خیال P15
سلام من اومدم با پارت 15 رمان ببخشید دیروز نبودم .
بفرمایید ادامه ....
(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(
مرینت :
صبح بیدار شدم و دیدم ساعت 11 رون رو اونور کردم دیدم آدرین خوابه معلوم بود حسابی خستس ، پس بلند شدم در بالکن اتاق رو باز کردم تا یکم خنک شه بعد رفتم تو حال و شروع کردم به درست کردن صبحانه
آدرین :
صبح وقتی بیدار شدم دیدم در بالکن بازه یه نگاه به ساعت انداختم دیدم ساعت 12 ولی هوا ابری ابری بود پاشدم رفتم تو حال دیدم مرینت سفره صبحانه رو چیده و منتظر منه رفتم دست و صورتم رو شستم رفتم سر سفره و شروع کردیم به خوردن
لایلا : ( این وسط این چیکاره بود ؟؟)
وقتش بود نقشم رو عملی کنم خیلی براش زحمت کشیدم . زنگ زدم به آلیا ....
مکالمه لایلا # و آلیا $ /:
$ الو ؟؟
# سلام آلیا
$ سلام لایلا خوبی چه عجب
# ببخشید رفته بودم پاتایا نتونستم تماس بگیرم
$ خوش گذشت
# بله جای شما خالی
# قرار از مزاحمت
$ این چه حرفیه بگو
# شما لطف داری
# راستش شنیدم آدرین و مرینت عقد کردن
$ آره چه طور
# راستش رو بخوای من دوست نداشتم اینطوری باشه بخاطر همین باید میگفتم
$ بگو دارم نگران میشم
# راستش آدرین با من توی رابطس
$ چیییییییی!!؟؟!! ( گفتم لایلا یه نقشه ای چیزی داره )
# من نمیخواستم اینجوری باشه
$ چرا به خود مرینت نگفتی
# چون چون میدونستم اون حرفم رو باور نمیکنه
$ ممنون که گفتی خداحافظ
آلیا :
خیلی عصبانی شدم پس سریع زنگ زدم به مرینت مکالمع
+ الو سلام آلیا
$ سلام مرینت یه حرف مهم دارم
+ چی شده بگو داری نگرانم میکنی
$ آدرین داره بهت خیانت میکنه
+ هههههه شوخی باحالی بود
$ نه مرینت شوخی نیست
+ بس کن آلیا من بهش اعتماد دارم
$ به بهترین دوستت چی هیچوقت حرف یه خبر نگار رو دست کم نگیر
بعد هم گوشی رو قطع کردم
مرینت :
یهو یه شک بزرگ بهم وارد شد چشمام گرد شد و آدرین پرسید چی شده
مکالمه
+ چی شده هااا به من میگی چی شده من باید ازت بپرسم
_ راجب چی حرف میزنی مرینت
+ خودت رو به اون راه نزن
_ به کدوم راه درست حرف بزن ببینم چی میگی
+ تو به من خیانت کردی
_ چی میگی مرینت
آدرین :
این رو که گفت سریع یه شک بهم وارد شد انگار که یه خنجر بزرگ به قلبم وارد شد
_ مرینت من هیچوقت همچین کاری نمیکنم
رفتم و گرفتمش و لبم رو روی لبش گذاشتم خودش رو عقب کشید و تف کرد و دم دهنش رو پاک کرد دیگه نابود شدم
_ مرینت کی این حرف رو بهت زد
+ آلیا
گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم به آلیا
$ ای مرتیکه خائن
_من با کی هستم
$ لایلا
+ باورم نمیشه تو با لایلا به من خیانت کردی من دیگه دوست ندارم
گوشی رو قطع کردم و دم دهن مرینت رو بستم زنگ زدم به لایلا و بهش گفتم بیاد خونمون با یه لحن مهربونی مرینت رو دم دهنش رو باز کردم ازش عذر خواهی کردم و ازش خواستم که یواشکی نگاه کنه
مکالمه
_ میدونی چیه لایلا من از مرینت بدم میاد میخوام با تو باشم میخوام مرینت رو طلاق بدم
# ج....جدی
که زدم تو گوشش
_ تو چشمای من نگاه کن و بگو من با تو بودم
# هااا
که مرینت اومد و زد تو گوش لایلا بعد من رو گرفت و لبش رو گذاشت روی لبم و گفت ببخشید بهت شک کردم بعد لایلا رو از پاریس به بیرون انداختم و ممنوع ورودش کردم ( از خودم در آوردم ) و شام رفتیم بیرون
پایان پارت بای