Remarriage[4]
سلام خوبید خوشید..آمدم با پارت ۴ این رمان زیبا و عاشقانه پس لطفا حمایت کنید لاوی ها.🥰
مقدمه:
《مهم نیست چند بار آن را تجربه کرده باشی...
مهم این است عشق همچنان در رگ های ما جریان دارد》
♡♡♡♡♡♡♡
برای خواندن این رمان زیبا به ادامه برید.
کنت ها بارون ها و ...اشراف زاده های زیادی در اون جشن وجود داشتن، ولی من بی حس تر از این حرفا بودم که دلم برای چند تا مقام بلرزه ..
-مارینت عزیزم!
برگشتم و به مادرم خیره شدم که لب زد:
-واسه یه اشراف زاده خوب نیست خیره بشه..
بعد با گرفتن دستم ادامه داد:
-مطمئنم توی این جشن صاحب یه همسر پر نفوذ و قدرتمند میشی..
لبخندی به تلخی زندگیم زدم وجوابی ندادم. همسر قدرتمند؟ کی اهمیت میداد. همین طور که نگاهم به جمعیت در گردش بود.
-شما چه کسی هستید بانو...
برگشتم به زنی که ماسک زده بود نگاه کرد. ماسک تو جشنی که بالماسکه نبود. در هر صورت زیاد اهمیتی ندادم و سرد جواب دادم:
- مارینت دوپن هستم از خانواده دوپن ..
- اه خوشبختم...
عادی گفت و کنارم نشست، بی توجه بهش نوشیدنیم رو برداشتم و کمی ازش رو نوشیدم که باز صداش اومد:
- حدس میزنم شما هم برای پیدا کردن شوهر اومدید..اجازه هست شمارو به برادرم معرفی کنم؟
- راستش من به درخواست مادرم اومدم..
و جمله دوم رو کاملا نادیده گرفتم.
-اوه چطور؟ آرزو هر دختری هست که ازدواج کنه..
کاملا بهش نگاه کردم و با لحن سردم گفتم:
- من قبلا ازدواج کردم..
-چی؟ ولی چطور..به این جشن اوم..
حرفاش با تعجب بیان میشد، اما سریع حرفشو بریدم:
- ولی الان تنهام ..همسرم فوت شده..
با غم حرفامو بیان میکردم و تنها صدایی که ازش شنیدم یه "اوه" به حالت تاسف بود. چندی بعد باز لب زد:
- ولی ...لطفا قبول کنید ..با برادرم آشنا شید..
- من نمیدونم شما کی هستید..
دختر که انگار امیدوار شده بود با تردید گفت:
-قول میدید بعد متوجه شدن هویتم ..باز قبول کنید..
بیخیال لب زدم:
-باشه ...حالا شما کی هستید؟
آروم ماسکشو برداشت طوری که فقط چهره اش رو من ببینم و زمزمه کرد:
-شاهدخت ادرینا هستم..
شوکه بهش خیره شدم...شاهدخت ادرینا؟ اون ..اوه خدا اون اولین شاهدخت و اولین فرزند پادشاه گابریل و ملکه امیلی هست و در زیبایی در سرزمین حرف اول رو میزنه و همین طور نجیب زادگی....
-میشه یه چیزی بگی ..نه نگو که قبول کردی با برادرم آشنا شی..
چی برادرش..احیانا پادشاه ادرین که نمیگه چون اون تنها برادرش هست.
---------لایک و حمایت فراموش نشه لاوی های من💕----
یعنی مارینت واقعا قبول میکنه به دیدن برادرش بره🤔؟
-----
خوشحال میشیم پارت های قبلی رو هم لایک کنید و نظر قشنگتون رو راجش بگید.🥰