Green buttons_p1
سلام دوستان این رمان،رمان نوشته ی من و پری هست خوشحال میشم بخونید و واسه پارت بعدی ۱۰ کامنت بدید چون واسه رمان زحمت می کشیم.
این پارت نوشته من ، یاسمین هست پارت بعدی نوشته ی پری
+نمیدونم گابریل!
+باید باهاش مقابله کنه،کسی نباید بفهمه وجود داره،هرگز
__________عصر، ۱۷ اکتبر،فرانسه_________
به محض اینکه صدای بسته شدن در عمارت رو شنیدم از اتاقم بیرون اومدم.قدم های اروم و با احتیاط برداشتم و به سمت کمد لباس های مامان رفتم.در چوبی حکاکی شده رو کنار کشیدم و به لباس های مختلف مامان چشم دوختم.دستم رو سمت پیراهن مشکی مامان بردم.روی نوک پنجه ایستادم و برش داشتم.دستم رو روی دکمه های لباس حرکت دادم.جنس دکمه هارو دوست دارم!دکمه ها اجسامی هستن که همه چی رو بهم متصل می کنن...من واقعا به دکمه ها علاقه دارم.چون میدونم که به یک دکمه ی عظیم احتیاج دارم تا خودم رو به دنیای بیرون متصل کنم.
صدای باز شدن در اتاقی رو شنیدم.روی نوک پنجه بلند شدم و لباس رو سر جاش گذاشتم ولی همون موقع صدای قدم های کسی رو شنیدم که داشت به اتاق نزدیک می شد.سریع خودم رو توی کمد لباس جا کردم و در کمد رو بستم.
در اتاق اروم باز شد و مامان قدم زنان وارد شد و نگاه مشکوکی به اطراف اتاق کرد و وقتی نگاهش به کمد لباس افتاد نفس در سینه ام حبس شد و برای لحظه ای درحال مرگ بودم.
ولی بعد به سمت کیف دستی روی تخت رفت و دسته اش رو گرفت.اروم اروم از اتاق بیرون رفت و در رو بست،حالا فقط صدای تق تق کفش های پاشنه بلندش شنیده می شد!
_____________
از اتاق بیرون اومدم و نفس عمیقی کشیدم.عرق سرد روی پیشونیم رو پاک کردم و اروم اروم به سمت آشپزخانه رفتم.پنکیک اماده روز میز رو برداشتم و یک گاز ازش زدم.مزه ی شیرینش وجودم رو از خود بی خود کرد و موجب شد به خوردن ادامه بدم.
_
شیر اب رو اروم باز کردم،دستم رو زیر اب بردم و اروم اروم با قطرات پاکیزه ی اب دستم رو تمیز کردم.شیر اب رو بستم و از روی چهارپایه ای که گابریل گذاشته بود تا قدم برسه پایین اومدم.قدم های با احتیاطی رو به سمت اتاق دنج خودم برداشتم و بعد صدای بسته شدن در اتاقم در کل عمارت پیچید.
_____________
+بابا؟بابا؟
صدای پسربچه رو توی خونه شنیدم.همیشه وقتی من تو اتاقم بودم بیرون بود و وقتی بیرون بودم تو اتاقش
همیشه دوست داشتم باهاش دوست بشم،دوست داشتم دوست داشته بشم.
صدای پسربچه رو شنیدم که با لحن غمگینی از کسی پرسید:بازم بدون من رفتن بیرون؟
+متاسفانه بله،اقا
صدای گریه اش توی خونه پیچید و بعد،صدای برخورد کفش هایی که صاحبشان،گریان به سمت اتاقش می دوید.در با شدت بسیاری بسته شد.