دنیای پیچیده عشق ❤️
دنیای پیچیده عشق ❤️
«پارت بیست و چهارم»
ببخشید که یکروز طول کشید تا پارت بعدم ، اما امروز اومدم با یه پست طولانی 👇🏻
فردای آن روز............
مرینت :
تصمیم گرفتم که بعد اون اتفاق ، برم و ویدئو رویی که از کلویی دارم و نشون مدیر بدم(کسانی که پارت قبل رو خوندن میدونن که مرینت از کار کلویی فلیم گرفته)
برای همین زنگ تفریح که شد رفتم دفتر آقای مدیر و ویدئو رو نشونش دادم ، بعد کلویی رو صدا کرد اونم اومد تو و بغلم وایساد ، وقتی آقای مدیر داشت ویدیو رو نشون کلویی میداد کلویی خیلی عصبی شدن بود و بالاخره بعد کلی بحث کلویی اخراج شد(گفتم کلویی دختر شهردار نیست پس هر کاری میشه باهاش کرد)
وقتی رفتم بیرون کلویی هم پشت سرم اومد بیرون و جلوم رو گرت و گفت : یک روز تقاضای این کارت رو می میدی دخترک نونوا .
یه پوسخندی زدم گفتم : باشه بچرخ تا بچرخیم ، فعلا قرعه به نام تو شده و تو داری تقاضای کارات رو پس میدی .
بعد یه طعنه بهش زدم و رفتم پیش آدرین(نکنه باز میخواهید برد و بستنی بخورید و بعد اون بره و تو هم بستنی رو ول کنی 🤦🏻♀️😑)
آدرین :
صبح فردا داشتم تقویم رو نگاه میکردم که دیدم ، فردا تولد مریه ، نمیدونستم که چی براش بگیرم آخه هیچی در حد اون نی (خیلی زر میزنیا) خیلی بهش فکر کردم تا ...
به این فکر افتادم که براش یه گردنبند بگیرم ، برای همین بعد مدرسه رفتم برای خرید گردنبند و یه گردنبند پروانه خوشگل براش خریدم (آخی💜)
عکس گردنبند 👆🏻
خیلی خوشگل و گوگولی بود مثل خود مری ، وقتی رفتم خونه یه برنامه با بچه ها چیدیم (خون نینو و آلیا و رز و .......) گذاشتیم و قرار شد فردا مرینت رو سوپرایزم کنیم .
مرینت :
یکم با آدرین حرف زدیم تا زنگ خورد و رفتیم سرکلاس و مدرسه کوفتی تموم شد و رفتم خونه ، تصمیم گرفته بودم(تو چقدر تصمیم میگیری) برای اینکه گابریل بفهمه که من بدون نظرات مسخره اون می تونم یه طراح بزرگ بشم شروع رفتم که کلی طرح های خوشگل و خاص طراحی کنم و اولیشم یه کت قشنگ برای آدرین بود .
اینقدر خسته شدم که طراح خوب نمیشن همونجا سرم رو طرحا گذاشتم و یه جیغ بلند زدم .
(الان مری تو یه چنین وضعیتی اما نمدونم پاک اونجا چیکار میکنه )
بعد ساعت ها طراحی تونستم کت زیبا برای آدرین طراحی کنم و بعد شروع کردم به دوختنش .
بعد کلی وقت بالاخره تموم شد ، بعد اتو کشیدم و تو کاور گذاشتم فردا به آدرین بدم .
اینم کت آدرین 👆🏻
آدرین :
قرار گذاشتیم که من ساعت ۶ به مرینت زنگ بزنم و بکشونش به همون پارکی که رفته بودیم پیک نیک ، بهش زنگ زدم و قرار ر گذاشتم بعد که اومد ، اون کلی فشفشه و برف شایدی و زر ورق زدیم و خیلی خوشگذشت تا زمان رسید به باز کرد کادوها ، آخرین کادو کادوی من بود که یه گوشه رفتیم و من گردنبند رو بهش دادم و گفتم : خب من این رو برات گرفتیم ، میدونم برات چیزه کمیه ، امیدوارم خوشت بیاد وقتی بازش کرد : یهو چشماش برق زد و خیلی خوشحال شد و بهم گفت : مرسی این ، این خیلی قشنگه ، حالا کن برات یک چیزی دارم.
بعد بهم یه کت شلوار خیلی قشنگ بهم داد ، بعد ازش تشکر کردم و تو چشاش خیره شدم و بعد .....
مرینت :
فردا یهو گوشیم زنگ خورد و ادرین باهام یه قرار ساعت ۶ گذاشت و منم حاضر شدم ، کتش رو برداشتم و رفتم به سمت محل قرار ، بعد وقتی رفتم اونجا دیدم برای تولدم سورپرایزم کردن اصلا یادم نبود که تولدمه (اره جون خودت نمدونستی تولدته) ، بعد وقتی رسیدم به آخرین کادو کن کادو آدرین بود ، بهم گفت که بریم و یه گوشه بازش کنیم و بعد برام یه گردنبند پروانه خوشگل برام گرفته بود ، خیلی خوشحال شدم و منم کتش رو بهش دادم ، اونم خیلی خوشحال شد و بعد ، اره لباش و لبام گذاشت و منم همراهیش کردم ، بعدش یهو گوشی آدرین زنگ خورد( مورد شور این گوشیش رو ببرن ، همش جاهای حساس زنگ میخوره)
باباش بود و بهش گفت : یه سفر کاری دیگه داریم یه نیویورک ، الان محافظت میاد دنبالت .
وقتی قطع کرد محافظش اومد و تا اومد سوار بشه منم ازش درخواست کردم باش برم ، تو راه یهو بارون گرفت وقتی میخواست برو و سوار هواپیما بشه بغلش کردم و در گوشش گفتم : خیلی دوستت دارم ( ااااااااااااه چندشا)
اونم گفت : یه هفته دیگه برمیگردم.
بعد چترش رود بهم داد و سوار هواپیما شد ( مثل قسمت اول ننه 🥺❤️)
بعد محافظش من رو برد خونه .
آدرین :
تو چشماش خیره شدم و بوسش کردم که یهو گوشیم زنگ خورد ، پدرم بود و گفت یه سفر کاری دیگه دارم و باید باهاش برم ، محافظم که اومد دنبالم مرینت خواست که بام بیاد و منم قبول کردم و یهو بارون گرفت و بعد وقتی خواستم برم چترم رو بهش دادم و گفتم : یک هفته دیگه منتظرم بمون و بعد بهم گفت دوست دارم ، بعد رفتم سوار هواپیما شدم و به سمت نیویورک رفتیم .
اینم از این پارت که سعی کردم خیلی طولانی بدم ❤️
نظراتتون رو حتما بهم بگید ❣️✨