دنیای پیچیده عشق ❤️

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/05/07 14:55 · خواندن 2 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت بیست و سوم»

ببخشید که یکم دیر شد 👇🏻

مرینت :
وقتی به هوش اومدم....... کلویی رو دیدم که من رو آورده تو زیرزمین مدرسه .
چهره اش معلوم بود که عصبی و پر از نفرت .
که جلو اومد و بهم یه سیلی زد (وااااا ، کلویی از این کارا بلد بود ما نمیدونستیم)
وقتی سیلی رو بهم زد سریع گوشیم رو از جیبم بدون اینکه بفهمه درآوردم و گذاشتم تا فیلم بگیره که بالاخره زبون وا کرد و گفت : ای عوضی تو تمام زندگیم رو ازم گرفتی.
هنگ کرده بودم و گفتم : درمورد چی حرف میزنی هان ؟
-دارم درمورد عشقم که ازم دزدی صحبت می کنم .
+چی ، کدوم عشقت (اره جون عمت تو نمیدونی کی رو میگه)
-ادرررررررررررررررین ، تو اون رو ازم گرفتی.
نیشخندی زدم و گفتم : اون بخاطر اخلاقت ولت کرد ، بخاطر مغرور و خودخواه بودنت .
و بعد یکم کتکم زد ، وقتی رفت ، ویدیو رو خاموش کردم و وسایلم رو برداشتم و رفتیم به سمت دستشویی و دست زخمیم رو شستم .
دیدم آدرین دم در وایساده(آخی چه وفادار) براش دست تکون دادم اومد سریع سمتم اومد و بغلم کرد(دیگه چندشش نکنید) وقتی همه چیرو براش تعریف کردم .
یکم عصبی و ناراحت شد(خب غیرتی شده😅)و گفت : واقعاً نمی تونم باور کنم که کلویی همچین آدمیه ، بیا بریم دکتر .
پوزخندی زدم و گفتم : همه ی آدما تغییر میکنن ، نمی خواد چیز خاصی نیست .
بعد می خواستم به سمت خونه برم که گفت : بزا برسوندمت(آقامون جنتلمنه ، جنتلمنه)
چون یکم ازش دور شده بودم داد زدم : نمی خواد .
بعد رفتم خونه (چیه منتظر بودید یکی دیگه هم بدزدتش)
آدرین : 
زنگ آخر که شد ، مرینت ۲۰ دقیقه طول کشید که اومد نگرانش شدم که دیدم داره برام دست تکون میده ، رفتم و سریع بغلش کردم و وقتی همه چیز رو برام تعریف کرد ، می‌خواستم ببرش دکتر گفت نه ، می خواستم برسوندمش گفت نه ، این بشر خیره اس (چیه می خواستید قربون صدقه اش بره 🤣)

 

اینم از این پارت ، مثل همیشه امیدوارم خوشتون اومده باشه 👋🏻❣️
دوستون دارم ❤️❣️