زندگی دوباره P9

kastel kastel kastel · 1402/05/06 15:53 · خواندن 3 دقیقه

سلام برین ادامه مطلب لطفا اول پارت های قبل رو بخونید

نزدیکای شب بود و یونا داشت آتیش درست می کرد که یه نفر از پشت بهش دست زد یونا خیلی ترسید و جیغ کشید و پرید اون طرف بقیه که صدای یونا رو شنیدن سریع کارشون رو ول کردن و به سمت صدای یونا رفتن جولیا داشت می دویید که یونا رو دید رفت سمتش و گفت:چی شده؟کسی حمله کرده؟

_نه می بینی که من سالم هستم.

جولیا:رفتارت عجیب شده اگر اتفاقی افتاده بهم بگو.

یونا:گفتم که چیزی نشده بیا جیسون گفت بریم اونطرف.

جولیا به حرکات یونا نگاه می کرد عجیب بود درست مثل چیزی که لویی دیده بود اما اون از هیچی خبر نداشت و انتظار نداشت یه نفر شبیه یونا اونجا باشه از طرفی یونا خنجری که قبلا درست کرده بودن رو در اورده بود با صدایی ترسیده گفت:ا..از اینجا..ب.ب.برو.

_آرون باش من با شما هستم نگاه کن کریستالم آبیه.

یونا به کریستال نگاه کرد رنگ آبی بود اما امکان نداشت فقط ۳ نفر از تیم آبی مونده بود که یکی جولیا و اون یکی جیسون بود با خودش جیسون با سرعت زید از پشت به اون فرد ناشناس حمله کرد و اون رو گرفت و گفت:یونا بکشش.

یونا:اما کریستالش آبیه.

جیسون با تعجب اون رو ول کرد و گفت:ببخشید می تونم کریستال رو ببینم؟

اون کریستال رو به جیسون نشون داد جیسون خیلی دقیق به کریستال نگاه کرد هیچ مشکلی نداشت تعجب کرده بود کریستال خودش رو در اورد و با اون مقایسه کرد کریستال اون رو گرفت و محکم روی زمین کوبید کریستال ناپدید شد کریستال خودش رو روی زمین کوبید اما اتفاقی نیفتاد به اون نگاه کرد دستاش می لرزید و صداش در نمیومد قبل به اون داشت عوض میشد کم کم فرم انسانی رو از دست داد به اون با ترس حمله کرد و به یونا گفت:بهش حمله بکن.

یونا با شنیدن صدای جیسون به خودش میاد با دست لرزان خنجر رو میگیره و به سمتش حمله می کنه جیسون به اون حمله می کنه و اون دستش رو گاز می گیره جیسون از درد داد زد یونا خنجر رو به گردن اون میزنه اون جیسون رو ول می کنه خون از دست جیسون میرفت هیولا هنوز نمرده بود جیسون نیزه هایی که ساخته بود رو بر میداره و به بدن اون میزنه هیولا روی زمین می افته دست جیسون که گرفته شده بود داشت سیاه میشد سیاهی داشت بیشتر میشد و جیسون از درد روی زمین می غلتید یونا بالا سرش رفت و با ترس به اون نگاه می کرد که داشت سیاه میشد جیسون با دردی که داشت گفت:جولیا رو پیدا کن باید برنده بشیم.

یونا بالای سرش وایساده بود و هیچ کاری نمی کرد فقط با ترس به اون نگاه می کرد که جیسون به اون دست زد و گفت:برو جولیا داخل خطره و تمام بدنش سیاه شد و چشماش بسته شد یونا با ترس به اطراف نگاه کرد می خواست جولیا رو پیدا کنه از طرفی جولیا با یکی از اون هیولا ها رفته بود یونا به جیسون دوباره نگاه کرد اون مرده بود تابلو نتیجه ها رو نگاه کرد یه نفر از قرمز مرده بود انگار این هیولا ها به اونا هم حمله کرده بودن به تیم آبی نگاه کرد جولیا غم مرده بود حالا خودش تنها مونده بود چطور می خواست سه نفر رو تنهایی بکشه نا امید شده بود و روی زمین نشست و به یه درخت تکیه داد و شروع کرد به گریه کردن انگار فقط همین کار از دستش بر میومد به خوانوادش فکر می کرد به دوستاش که بدون اون گروهشون از هم میپاشه.

امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد نظرتون رو بهم بگین