new world 🌍p39
P39
آدرین : از اداره پلیس زنگ زدن گفتن لایلا از زندان فرار کرده اون لحظه دلم می خواست حرصم رو سر یه چیزی خالی کنم
الکس : می خوای چیکار کنی؟
لایلا : هیچی به چیزی که گفتم عمل می کنم
الکس : یعنی می خوای مرینت رو بکشی؟!
لایلا : آره می کشمش زندگی آدرین رو خراب می کنم کاری می کنم که آدرین آرزوی مرگ کنه و اگه مرینت اتفاقی براش نیوفتاد بچه های مرینت و آدرین رو می کشم
الکس : چطور دلت میاد برای بچه ای که هنوز دنیا نیومده نقشه بکشی و حتی مرینت و آدرین هنوز بچه دار نشدن
لایلا : مهم نیست بالاخره که بچه دار میشن و هر چقدرم که طول بکشه منتظر می مونم تا اونا بچه دار شن
الکس در جواب لایلا چیزی نگفت فقط می دونست خواهرش هر روز بدجنس تر از روزه قبلش می شه
مرینت : بد از اینکه فهمیدم باردارم بیشتر از هر چیزی خوشحال شدم ولی بنظرم برای حامله شدن خیلی زود بود چون منو و آدرین هنوز شیش ماه نشده که ازدواج کردیم، ولی اگه آدرین بچه رو قبول نکنه چی رفتم به آلیا زنگ زدم بعد از سه تا بوق جواب داد
مرینت : الو سلام آلیا
آلیا : سلام، مرینت حالت خوبه صدات میلرزه
مرینت از استرس اینکه آدرین بچه رو قبول نکنه چیزی نگفت و ساکت موند
آلیا : الو چرا جواب نمیدی حالت خوبه؟
مرینت : آلیا من
آلیا : تو چی؟
مرینت : من حاملم
آلیا با خوشحالی : چی یعنی من دارم خاله میشم وایی خیلی خوشحالم نمی دونم چی بگم ولی خیلی زوده شما تازه ازدواج کردین، چند بار رابطه داشتین؟
مرینت : 14 بار رابطه داشتیم و من می ترسم آدرین بچه رو قبول نکنه و فکر کنه بچه خودش نیست چون یک ماه برای باردار شدن خیلی زوده
آلیا : چیی 14بار بنظرت یکم زیاد نیست و چرا آدرین بچه خودش رو قبول نکنه چه فکرایی می کنی معلومه که قبولش می کنه
مرینت : آره 14 بار زیاده ولی می تونی از آدرین بپرسی که چرا تو یک ماه 14 بار باهام رابطه داشته، یعنی نگران نباشم؟
آلیا : بد فکر نکن معلومه که قبولش می کنه
مرینت : زنگ خونه خورد فکر کنم آدرین اومد
آلیا : برو بهش بگو اونم همین الان
آلیا بعد از تموم شدن حرفش قطع کرد و بعد مرینت از اتاق رفت بیرون
مرینت : رفتم در رو باز کردم
آدرین : سلام آدرین بعد از کمی مکث ادامه داد
حالت خوبه؟ مرینت : آره خوبم
آدرین : مطمئنی که خوبی چون رنگت پریده
مرینت : نه خوبم فقط یه چیزی باید بهت بگم
آدرین : چی؟
مرینت : الان نمیشه برو لباست رو عوض کن بعدش بهت می گم
آدرین : باشه
آدرین بعد از ده دقیقه از اتاق اومد بیرون و روی مبل کنار مرینت نشست
آدرین : چند دقیقه نشستم پیشش دیدم هیچی نمیگه و فقط داره نگام میکنه
آدرین : نمی خوای چیزی بگی؟
مرینت : امم آره خب ام چیزه من تست دادم و خب چیز شد
آدرین : چی شد چرا نمیگی
مرینت خیلی سریع : من باردارم
آدرین : آهان باشه دیگه از این شوخی ها نکن
مرینت : شوخی چیه دارم راست می گم
آدرین : مگه میشه ما فقط یک ماهه ازدواج کردیم من فقط 14 بار باهات رابطه داشتم
مرینت : 14 بار تو یک ماه زیاده
آدرین : ولی برای من کمه باید بیشتر باشه
مرینت : الان حرفم رو باور نمی کنی؟
D : آدرین چند دقیقه هیچی نگفت و به یه گوشه خیره شد
آدرین : بعد از چند دقیقه که حرفاش رو مرور کردم فهمیدم چی شده
مرینت : آدری......
آدرین : حرفش کامل نشد چون بغلش کردم
آدرین با ذوق : می دونی الان خیلی خوشحالم و دلم می خواد برم همه جا داد بزنم بگم قراره بابا بشم
مرینت : یعنی حرفم رو باور کردی و فکر نمی کنی که بچه یکی دیگه باشه؟
آدرین : نه چون به تو اعتماد دارم و چرا همچنین فکری می کردی من چرا باید این فکر رو کنم
مرینت: چون ما فقط یک ماهه ازدواج کردیم و تو یک ماه باردار شدن خیلی زوده
آدرین : اصلا زود نیست نه برای ما
مرینت : الان به بقیه چطوری بگیم
برای پارت بعد 28 لایک و 30 کامنت
فن آرت میراکلس از هر شیپی یا کاراکتری اگه بخواین قبول می کنم