
رمان مامور های لجباز (پارت 2)

سلام دوستان امدم با پارت دوم رمانم چون پارت قبل کوتاه بود قراره این پارت طولانی باشه و لطفا لایک و کامنت یادتون نره ❤
مرینت *
امروز در شعبه جلسه بود و همه ی مامور ها دعوت بودند بیدار شدم بعد لباس پوشیدم و خودمو اماده کردم و راه افتادم وقتی رسیدم رفتم به اتاق جلسه و روی یکی از صندلی ها نشتم همون پسره دیروزی هم اونجا بود روبروی من بود خیلی ازش بدم میامد ولی لامصب خیلی خوشتیپ و دختر کش بود نگاهم رو ازش کشیدم که همان لحظه سردار وارد اتاق شد
بعد از کمی صحبت کردن گفت که : بچه ها یه ماموریت جدید در امریکا داریم و باید یه جفت برید یک دختر و یک پسر که باید ادای زن و شوهر در بیارید تا برید داخل شرکت خلافکارا و اطلاعات جمع اوری کنید و بعد برگردید فرانسه
من که میدونستم قراره من به عنوان مامور دختر انتخاب بشم چون من بهترین مامور این شعبه بودم که سردار گفت : مرینت تو به عنوان مامور دختر و ادرین تو به عنوان مامور پسر انتخاب شدید بعد از اینکه سردار این را گفت شوکه شده بودیم شروع کردیم به شکایت کردن
ادرین : نه سردار نه اصلا امکان نداره من با این دختره ما اصلا باهم جور در نمیاییم
مرینت : سردار چرا این پسره من با این پسره نمیتونم برم ماموریت نه خیرم
سردار : هرچی که گفتم روی حرفم حرف نمیخوام بعدشم باید به صورت نامزد برید تا کسی شک نکنه امشب همه ی کار هاتون رو انجام بدید فردا صبح زود پرواز دارید
مرینت : خیلی بد شد ای خدا من چطور با این پسره لجباز برم ماموریت
ادرین : وای نه من چطور این دختره رو تحمل کنم چطوووووری؟
خب خلاصه همه ی کارهامون رو به زور انجام دادیم و فردا صبح شد که با خانواده هامون خداحافظی کردیم و رفتیم فرود گاه وقتی سوار هواپیما شدیم یک زن خدمتکار امد تا جایمان را به ما نشان دهد وقتی جایمان را نشان داد من گفتم من میخوام پیش پنجره بشینم که ادرین از حرص من زود رفت رفت کنار پنجره نشست من گفتم من میخوام پیش پنجره بشینم گفت هرکی زود تر نشست منم با کلی حرص نشستم رو صندلی کناری بعد خدمتکار امد و گفت چیزی میل دارید؟ ادرین گفت یه لیوان اب لطفا!
منم که نقشه ای تو سرم بود گفتم یه لیوان شربت لطفا بعد هستس نوشیدنی هامون را اورد وقتی ادرین داشی ابش رو میخورد منم یکم از شرکت خوردم و بعد لیوان را کج کردم روی ادرین
از زبان ادرین: داشتم اب میخوردم که مرینت شربت ریخت روی پیراهن من حسابی عصبانی شدم بعد گفتم چیکار میکنی که گفت : ای وای ببخشید ندیدیم عزیزم بعد پوزخندی زد و روشو کرد اونور
خلاصه که رسیدیم امریکا و بعد سوار تاکسی شدیم تا بریم یه هتل بگیریم وقتی رسیدیم هتل یه اتاق گرفتیم و رفتیم داخل داخل اتاق خیلی زیبا بود شبیه قصر که خسته و کوفته نشستم روی کاناپه و مرینت داشت وارد اتاق میشد در رو باز کرد که یهو جیغ کشید
خب پایان امید وارم خوشتون بیاد و قراره پارت های بعدی رو یکم منحرفی کردم پس حتما لایک و کامنت فراموش نشه ❤