شکارچی خون آشام (پایان فصل ۱)

kastel kastel kastel · 1402/05/05 13:42 · خواندن 3 دقیقه

سلام بریم سراغ پارت ۷ لطفا پارت ها رو به ترتیب بخونید ممنون 

آیریک به اتاقش برگشت از پشت در سر و صدایی میومد در رو باز کرد و نگاه کرد سنیا بود که داشت تمرین می کرد سنیا وایساد و بهش نگاه کرد و گفت:خب کجا رفته بودی؟

آیریک:جلسه معرفی بود.

سنیا: بیا باید تمرین کنیم.

آرمین که درخواست برگزاری جلسه رو داده بود و همه دور هم جمع شده بودن بعد آرمین از جاش بلند شد و گفت:همه شما داخل نامه ای که ارسال کردم دلیل برگزاری جلسه رو می دونین می خوام که رای گیری بکنیم اول اینکه آیریک رو برای بدست اوردن قدرت خونی آموزش بدیم همه کسایی که موافق هستن دستاشون رو بالا ببرن دستها بالا رفت و شروع به شمارش کرد بیشتر اونا رای به آموزش داده بودن که شاهزاده با عصبانیت گفت:اون خون آشام رو باید می کشتید الان می خواین آموزشش هم بدین.

شاه آروم دستش رو روی شونه اون گذاشت و گفت:رای اکثریت تایین می کنه.

شاهزادگی با اخم سر جاش نشست و آرمین دوباره شروع کرد و گفت:خب حالا برای تشکیل گروه رای گیری می کنیم تنها کسانی که برای این کار موافق بودن آرمین و لوکا و ۳ نفر دیگه بودن که تعدادشان خیلی کم بود این کار انجام نشد بعد از این رای گیری ها شروع به حرف زدن.

بعد از جلسه لوکا رفت و آیریک رو از خواب بیدار کرد و برد. 

آیریک:استاد چرا این موقع شب بیدارم کردین؟

لوکا:باید برای آموزش آماده بشی بعد لباسی رو داد بهش و گفت:اینا رو سریع بپوش .

وقتی آیریک لباس ها رو پوشید و راه افتادن وارد یه اتاق شدن اینبار یک نفر دیگه هم اونجا بود و لوکا گفت:ایشون مه هستن و یکی از اساتید هستن از الان تا ۴ سال دیگه آموزش تو طول می کشه و داخل این ۴ سال فقط با اساتید و اون پنج نفر که داخل اتاق سنیا بودن می تونی در ارتباط باشی از همین الان آموزش تو شروع میشه.

سه سال و نیم بعد

آرمین:خیلی کندی باید سریعتر بری هنوز به پای خون آشام های اصیل نمیرسی.

همون لحظه لوکا رفت داخل و با عجله گفت:پادشاه مرده آیریک باید فرار کنی.

آیریک:اما چه ربطی به من داره چرا باید فرار کنم؟

کاترین:الان وقت توضیح نداریم سریع برو.

لوکا:برو ما جلوی بقیه رو میگیریم.

آیریک:اما سنیا رو چکار بکنم.

لوکا:برو بعدا یه کاریش می کنیم.

آیریک شروع به فرار می کنه و شیشه رو میشکونه و می پره پایین باید فرار می کرد الیور و مه رو دید که دنبال اون بودن نمی دونست که چرا می خوان اون رو بگیرن فقط می دونست که باید فرار کنه.

خب اینجا فصل یک تموم میشه و یکم زمان میبره تا فصل دو رو آماده بکنم امیدوارم که از فصل یک خوشتون اومده باشه داخل فصل دو زمان جلوتر میره و به شکلی که لوکا انتظار پیش نمیره و اتفاقاتی می افته امیدوارم که فصل دو رو دنبال کنین😘😘