پرواز با بال خیال P11

ファティ👑 ファティ👑 ファティ👑 · 1402/05/05 00:54 · خواندن 2 دقیقه

سلام من اومدم با پارت جدید . من سعی میکنم فعالیتم رو بیشتر کنم . بفرمایید ادامه....

آدرین : 

صبح وقتی از خواب بیدار شدم خیلی گشنم بود رفتم و با پدرم غذا خوردم ولی خیلی ناراحت بودم که برگشتم 

مکالمه گابی + و آدی _

+ این یک هفته بهت خوش گذشت 

_ ( با لحنی خوشحال ، ناراحت ، خسته ، شاد ) بله خوب بود 

+ هی آدرین چته من پدرتم یه مشکلی داری 

_ ( با لحنی ناراحت ) نه چیزی نیست 

گابریل : 

من میتونستم حس کنم که آدرین عاشق مرینت شده ولی نمیخواد بروز بده پس بهش گفتم که چرا مرینت رو خونمون دعوت نمیکنی یکم به سلیقش احتیاج دارم تا ایت رو گفتم خوشحال شد و رفت به مرینت زنگ زد .

مرینت : 

میخواستم برم طراحی کنم که دیدم آدرین زنگ زده جواب دادم گفت که امروز برم خونشون قبول کردم آماده شدم و رفتم . وقتی رفتم ناتالی در رو باز کرد و من رو به اتاق آقای آگرست برد 

مکالمه آن سه نفر گ : ÷ ، م :+ ، آ : _

_ سلام مرینت 

÷ سلام خانم دوپنچنگ 

+سلام آدرین سلام آقای آگرست 

÷ بفرمایید بشینید ، زیاد حرف نمیزنم و میرم سر اصل مطلب آدرین به من گفته که طراحی های شما عالی هست خانم دوپنچنگ 

+ مرینت صدام کنید 

÷ آدرین میشه من رو با عروس آینده ام تنها بذاری 

× سرخ میشن و مرینت تا این حرف رو میشنوه چشماش گرد میشه و آدی میره بیرون 

÷ انگاری که شما دل پسر من رو بردی 

+ ب.....بب......بله 

÷ به عنوان عروس آینده ازت میخوام تا فردا یه طرح عالی بکشی و الان فقط به خونه برو 

مرینت : 

خیلی خوشحال شدم و رفتم بیرون آدرین بیرون بود و ازش خداحافظی کردم و رفتم خونه تا به طراحیم برسم 

فردای آن روز : 

پایان پارت ببخشید کم بود بای