خودتو گول نزن تو دوسش داریp2
بزن ادامه🥰
مرینت
مرد ناشناس: خانم مرینت آگرست تو این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟
+عه داداش آدرین تویی؟ چرا اینجوری وارد میشی؟
_ بله خودمم حالا اینجا چیکار میکنی؟
وای خدا بدبخت شدم قرار بود ساعت ۸ شب خونه باشم
+ببخشید داداشی
_حرف نزن«با داد» انقد نگرانت شدم بیا برو تو ماشین دم کوچه پارک کردم
+چشم
سوار ماشین شدمو تا خونه هیچ حرفی نزدم
رسیدیم خونه تقریبا ساعت ۱۱ بود
میز رو آماده کردم و نشستیم تا شام بخوریم
آدرین
خیلی ساکت بود میدونم یکم رفتارم تند بود(یکم؟؟؟) خوب چکنم نگران سدم
صحبتو باز کردم
+ میدونی که تا پنج روز دیگه دانشگات باز میشه
_ بله آقای آدرین آگرست
هر وقت اینجوری صدام میزنه یعنی خیلی عصبانیه مجبورم ازش معذرت خواهی کنم
+ببخشید آجی جونم
_نموخام
وای خدا حالا باید نازشو بکشم
+ببخشید دیگه برات لواشک میگیرما
چشماش برق زد میدونم لواشک خیلی دوست داره
_ حالا که اصرار میکنی باشه
مرینت
میزو جمع کردم و بهش شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم خوشحالم که باهام آشتی کرد و خبر بد اینکاه تا ۵ روز دیگه دانشگام شروع میشه قطعا یه استاد بد اخلاق دارم
۵ روز بعد
یونی فرمم رو پوشیدم
(یونی فرم مرینت)
و آماده شدم که با تاکسی برم آدرین بهم گفت میرسونمت منم قبول کردم به مدرسه که رسیدیم آدرین هم اومد توی مدرسه
بهش گفتم: خودم میرم
_ باشه منم میام
تا داخل کلاس باهام اومد
رفتم سر جام نشستم آدرین هم تا موقعی که همه ی بچه ها بشینن منتظر موند بعد وارد کلاس شد
و شروع کرد به صحبت کردن
_ سلا من استاد جدیدتون آدرین آگرست هستم
چشمام چارتا شد استاد جدید؟
(😂) سریع رفت سر اصل مطلب درس پرسیدن
پشت بندش به من اشاره کرد و گفت شما بیاین پا تخته
آخه چرا اینقد پروعه
بهش گفتم داداشی یکی دیگه رو صدا بزن
وقتی کلمه ی داداشی رو گفتم پچ پچ تو کلاس شروع شد
آدرین گفت: خانم مرینت آگرست لطفا منو استاد یا آقای اگرست صدا بزنید
بعد اومدم پا تخته و ضایع شدم
صب کن آدرین خان انتقاممو ازت میگیرم
رسیدیم خونه باهلش قهر بودم اومد معذرت خواهی گفتم اگه میخوای ببخشیمت باید بریم خرید اونم با اجبار قبول کرد
راه افتادیم به سمت پاساژ تا وارد یه مغازه شدیم یه لباس جلو چشمم رو گرفت
بهش گفتم اینو میخوام اونم قبول کرد
(عکس لباس مرینت)
که فروشنده دستش رو دراز کرد یه شما تلفن روش بود تازه متوجه کارش شدم گفتم:
آقا خجال...
آدرین
دیدم پسره دستش رو دراز کرده سریع منظورشو گرفتم رفتم نزدیکش و زدم تو گوشیش
مرینت: آآآدرین آروم باش
سریع لباسو حساب کرد و دست منو گرفت و از مغازه زد بیرون
مرینت
دلم واسه پسره سوخت😂
رسیدیم خونه به بهونه ی عصرونه خواستم ازش تشکر کنم رفتم دم اتاقش خواستم درو باز کنم که با جمله آدرین دم در خوشکم زد
آدرین : میخوام حقیقت رو به مرینت بگم حقیقت اینه که
عه تمومید🥰😂
منتظر پارت بعد باشید تا حقیقت تلخ رو متوجه بشید
به نظرتون حقیقت چیه؟