
پرواز با بال خیال P10

سلام سلام من بعد از مدت ها برگشتم برای رمان بشتاااااب به ادامه مطلب ....
مرینت :
از دیشب خیلی خسته شده بودم وقتی صبح بیدار شدم دیدم آدرین ( وای الان میگه دزدیدنش ) روی من به صورت ( چجوری توضیح بدم ) جمع هم خوابیده هم واستاده که من بیدار شدم از روم بلند شد دیدم سقف اتاق ریخته و آدرین هم واسه اینکه من بیدار نشم یا طوریم نشه اینجوری کرده ( اولا : دختر چقدر خوابت سنگینه دومن : چه دوست پسری داری )
بعد همین پاشد دیدم کمرش سر تا پا خونه ولی یه ابر شرور اومده بود سریع رفتم تغییر شکل دادم ( الاغ دوست پسرت عشقت کراشت داره میمیره اونوقت میری ) همین رفتم از گردونه خوش شانسی ام استفاده کردم تا سریع تموم بشه تند تند کارم رو انجام دادم تموم که شد سریع رفتم پیش آدرین ازش خواستم .... ( هوی چی خواستی ها 😈😈)
آدرین :
ازم خواست بریم بیمارستان ( ای بخشکه این شانس ) ولی قبول نکردم و ازش خواستم خودش با دستای خودش خوبم کنه ( اه اه چندش ) بعدم خون هارو پاک کرد کمرم رو پانسمان کرد که یهو صدای در اومد رفت باز کردو گفت ببخشید من نمیتونستم بذارم عشق زندگیم چیزیش بشه ( آخ قلبم ) بعد اومدن عکس برداری ولی نتونستن گفتن باید همه پانسمان هارو باز کنیم و پیرنش رو در بیاریم ( 😈😈 )
مرینت :
تا دکترا این رو گفتن رفتم از اتاق بیرون ( ای آشغال کثا*فت ) بعد از اینکه کارشون تموم شد رفتم داخل و دکتر گفت خوب میشه ولی .. ( ولی چی )
دکتر جک :
باید با اساره کفشدوزک ، گربه و پروانه ترکیب شه اونم هر حیوونی نه باید از خون کوامی هاشون باشه
مرینت :
تعجب کردم دکتر راجب کوامی ها از کجا میدونست که تیکی صدام کرد و رفتم دستشویی
تیکی :
بیا مرینت اینا اساره ما هست فقط ازم سوال نپرس
آدرین :
وقتی مرینت اومد دکترا رفته بودن و برام یه دمنوش آورد وقتی خوردم خوب خوب شدم وقتی ازش پرسیدم که این رو از کجا آورد جواب داد که این مال خوانواده دوپنچنگ هست و میتونه هر زخمی رو درمون کنه و پاشدم رفتم جلوش و گفتم ( اوضاع داره خوب میشه )
میتونه قلب عاشق من رو هم درمون کنه این رو که گفتم دستش رو گرفتم و گذاشتم روی قلبم
مرینت :
وقتی دستم رو گذاشت روی قلبش تپش قلبش رو احساس کردم که لبش رو آورد نزدیک لبم و منم همراهیش کردم و وقتی تموم شد توی چشمام زل زده بود و گفت دوست دارم منم گفتم دوست دارم و دوباره از هم لب گرفتیم که گوشی آدرین زنگ خورد که همون لحظه جدا شدیم و من رفتم شام درست کردم که آدرین اومد و گفت : مرینت این یک هفته ای که پیش تو بودم بهترین هفته های عمرم بود ولی دیگه وقت رفتنه ( نه نرو ) محافظم اومده من باید برم دوست دارم
مرینت :
تا اومد در رو ببنده بهش گفتم عاشقتم از ته قلبم ( اه اه اه اه اه اه اه اه چندددددددشششششش)
و بعد رفت وقتی رفت خیلی خیلی ناراحت بودم ولی امروز بهترین روز عمرم بود
آدرین : رفتم خونه به پدرم سلام کردم و همه عکس های لیدی باگ رو پاک کردم و شام نخورده خوابیدم
خب به پایان پارت رسیدیم درخواستی قبوله بای