new world 🌍p38

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/05/04 14:09 · خواندن 4 دقیقه

P38 

 

/ فردا صبح /

 

آدرین : بلند شدم مرینت لباس تنش نبود و زیره پتو بود خودمم لباس تنم نبود رفتم لباس پوشیدم و تو اتاق منتظر موندم تا مرینت بیدار بشه 

 

 D:مرینت بعد از یک ساعت بیدار شد و متوجه شد که هیچ لباسی تنش نیست و تمام اتفاق های دیشب از جلو چشمش گذشت 

مرینت : از خواب بیدار شدم لباس تنم نبود و آدرین تو اتاق بود و داشت نگام می کرد پتو رو گرفتم دورم و می خواستم بلند شم که زیره دلم تیر کشید و دوباره افتادم روی تخت آدرین اومد سمتم

آدرین : مری حالت خوبه؟ زیره دلت درد می کنه؟ می خوای بری حموم؟ 

D : مرینت سرش رو به معنی آره تکون داد و آدرین بهش کمک کرد که بلند شه آدرین تا دمه در حموم با مرینت رفت

آدرین : اگه کمک خواستی صدام کن 

D :  مرینت در جواب آدرین باشه آرومی گفت و بعد دره حموم رو بست 

آدرین : رفتم پایین و صبحونه درست کردم و منتظر موندم که اگه مرینت صدام کرد برم پیشش و کمکش کنم 

مرینت : بعد از بیست دقیقه از حموم اومدم بیرون و درد دلم بهتر شد رفتم لباس راحتی پوشیدم و رفتم پایین

آدرین : دلت بهتره دیگه درد نمی کنه؟ 

مرینت : وقتی رفتم حموم بهتر شد

آدرین : بیا صبحونه درست کردم 

D : مرینت به آدرین لبخند می زنه و میگه... 

مرینت : ممنون 

آدرین : با مرینت صبحونه خوردم بعد از صبحونه تلویزیون رو روشن کردم که دیدم داره خب ازدواج من و مرینت رو میده، گوشیم رو برداشتم دیدم همه جا خبر ازدواج منو مرینت پخش شده 

مرینت : امروز میری شرکت؟   آدرین : نه می خوام پیشت باشم و من داشتم فکر می کردم که می خوای طراح مد شرکت بشی؟ 

مرینت: خب نمی دونم 

آدرین : لطفا قبول کن من می خوام تو پیشم باشی و تازه شرکت طراح مد کم داره 

مرینت : خب........ 

آدرین : تروخدا اگه منو دوست داری قبول کن 

مرینت : چون چاره دیگه ای برام نزاشتی باشه

آدرین : پس از فردا با خودم میای و میری

مرینت : باشه

 

/ یک ماه بعد / 

D : تو این یک ماه اتفاق خاصی نمی یوفته فقط لایلا ( آیریس) با کمک داداشش از زندان فرار می کنه و مرینت و آدرین میرن ماه عسل 

مرینت : چند وقت بود که حالت تهوع داشتم و زیاد حالم خوب نبود و آدرین نگرانم بود آلیا هم می گفت بارداری ولی من و آدرین فقط یک ماهه ازدواج کردیم برای باردار شدن زوده و امروز می خواستم تست بدم ببینم واقعا باردارم یا نه 

می خواستم برم تست بدم که یکی شرور شد اون  ببعد از یه مدت طولانی و انگار قراره امروز دوباره بعد از چند سال لیدی باگ بشم 

آدرین : مرینت بیا بریم 

مرینت : باشه اومدم 

D : مرینت و آدرین تغییر شکل دادن و رفتن 

لیدی : سرم گیج می رفت حالم خوب نبود به زور تونستم اون شرور رو شکست بدم 

نادیا : امروز لیدی باگ بعد از چند سال برگشته و این خبر خوشحال کننده ای برای طرفدارها هستش

کت : معلوم بود مرینت حالش خوب نیست وقتی رسیدیم خونه بعد از اینکه تغییر شکل دادیم بهش گفتم.. 

آدرین : مرینت تو حالت خوب نیست 

مرینت : نه من خوبم چیزیم نیست 

D : مرینت بعد از گفتن حرفش رفت تو اتاق درم بست 

مرینت : رفتم تو اتاق بیبی چک رو برداشتم و تست دادم

بعد از اینکه تست دادم و جواب تست رو دیدم یه جورایی خوشحال شدم و اصلا باورم نمی شد که جواب تست مثبته 

این قسمت رو با نویسنده داستان بلاخره بهار کار دارم چون من یه کاری کردم و رفتم داستانم رو بهش لو دادم و شانس بیارم پخش نکنه

بهار تروخدا پخش نکن اصلا من چرا اومدم لو دادم کاره بدی  کردم و می دونم پخش نمی کنی ولی حتی اگه به شوخی هم بخوای این کارو بکنی ترو خدا نکن 🙂😂

برای پارت بعد 28 لایک و 28 کامنت