دنیای پیچیده عشق ❤️

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/05/04 12:22 · خواندن 2 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت بیست و یکم»

بفرمایید 👇🏻

آدرین : 
بعد از چند دقیقه مرینت رو دیدم که داره میاد پایین و همینطور اشک میریزه ، پدرم هم بالای پله ها به اون خیره شده بود که مرینت اشکاش رو پاک کرد و رو به پدرم گفت : (خب همون چیزهایی که تو پارت قبل گفت)
خیلی تعجبم کردم من هیچوقت اینطوری تو روی پدرم وایساده بودم ، بخاطر همین جسارتش بود که عاشقش بودم( بلب.....لب...لب....... اینا کلا همشون خیلی زر نیزنن)
می خواستم برم سمتش که درخواست کرد دنبالش نرم .
وقتی مری رفت رفتم بالا بخاطر مرینت هم که شده بود باید جلوی پدرم وایمیسایدم ، روبه روی پدرم وایسادم و به چشماش زل زدم و گفتم : به مرینت چی گفتی ؟؟(اینا رو با کمی داد می‌گه ، بچه غیرتی شده 😅)
اونم نیشخندی زد و به سمت اتاقم رفت و در همون هین گفت : فقط باهاش یه معامله ساده کردم همین ، دوست دختر تو بی جنبه است .
دنبالش رفتم بهش گفتم : مرینت درست می گفت ، تو یه خودخواهی.
در و کوبیدم و رفتم بیرون .
مرینت : 

رسیدم خونه و سریع رفتم تو اتاقم و تمام وسایلام رو تو اتاق پخش مردم و به تختم پناه بردم و فقط گریه کردم ، من میدونستم می تونم به آرزوم با آدرین بریم ، من به طراح مد معروف میشم تو همین فکر ها بودم که یهو خوابم برد .
27جولای 2020 : 
+خوشحالم که دوباره می بینمتون آقای اگرست.
.
‌.
.
+ اگه بهش بگید منم واقعیت رو بهش میگم .
 

برمی‌گردیم به زمان حال 👇🏻(هنوز از زبان مرینته)
فردا صبح تو مدرسه اصلا حال و حوصله نداشتم ، که آدرین سمتم اومد و ازم پرسید : دیروز پدرم بهت چی گفت ؟
نمی خواستم واقعیت رو بهش بگم که از پدرش برنجونمش (خری دیگه😶😑) پس بهش گفتم : فقط باهام یه معامله مسخره کرد .
بعد پوفی کشید و گفت : خودش این رو بهم گفت اما چجور معامله ای ؟
منم بهش گفتم : این بین من رو پدرته ، فهمیدی.
بعد رفتیم سرکلاس که متوجه یه چیزی شدم .

 

اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه 👋🏻❣️