new world 🌍p37

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/05/03 15:28 · خواندن 4 دقیقه

P37 

 

 

عاقد : مرینت دوپن چنگ ( همون چیزایی که می گه درست نمی دونم چی میگه پس بهتره ننویسم) 

مرینت : بله  عاقد : آدرین اگرست( همونایی که گفت) 

آدرین : بله

عاقد : من شمارا زن و شوهر اعلام می کنم

آدرین : بعد از تموم شدن حرف عاقد لب های مرینت رو بوسیدم 

مرینت : بعد از اینکه آدرین لب هامو بوسید آلیا جیغ زد و بعد از جیغ آلیا همه دست زدن 

تام : وقتی آدرین لب های مرینت رو بوسید دلم می خواست برم بزارمش دمه در ( غیرتی شده) 

سابین : تام چرا قرمز شدی؟ 

تام : نمی تونم ببینم کله زرد داره دخترم رو می بوسه

سابین : اشکالش چیه؟ 

تام : هیچی اصلا ولش کن 

D : اینو بگم که امیلی اینجا هم با خودش دمپایی اورده 

امیلی : هی آدری کوچولوم رفت 

آدرین : بالاخره مال خودم شدی مرینت : به حرفش خنده ریزی کردم 

/ بعد از عروسی موقع تبریک گفتن / 

 

آلیا : همیشه‌ فکر می کردم زودتر از تو ازدواج کنم ولی تو زودتر کردی

مرینت : خودمم همین فکر رو می کردم 

نینو : آدرین هم دیگه ازدواج کرد پس دیگه نمیشه سر به سرش گذاشت چند وقت دیگه هم بابا میشه

آدرین : چرا نشه تو همیشه می تونی سر به سرم بزاری 

مرینت : بعد از اینکه همه رفتن رفتیم خونه من تاحالا خونه رو ندیده بودم و آدرینم بهم نمی گفت که خونه چه شکلیه 

 

مرینت : بهم نمیگی؟ 

آدرین : نه تا نرسیم بهت نمیگم 

مرینت : بدجنس

آدرین : یکم دیگه مونده الان می رسیم عزیزم

مرینت : وقتی بهم گفت عزیزم سرخ شدم ( خیلی لوسین بابا) 

آدرین : باز چرا سرخ شدی تو باید به حرفام عادت کنی 

مرینت : در جوابش باشه خیلی آرومی گفتم

آدرین : خب رسیدیم

مرینت : وقتی از ماشین پیاده شدم یه خونه بزرگ جلوم بود داشتم خونه رو نگاه می کردم که دستی جلوی چشمامو گرفت 

آدرین : بیا بریم 

مرینت : دستت رو بردار 

آدرین : نه نمیشه 

مرینت : آزار داری؟ 

آدرین : آره دارم 

مرینت : بعد از تموم شدن حرفش چشمامو با یه پارچه بست و دستم رو گرفت و من رو دنبال خودش کشوند

آدرین : خب وایسا تا چند دقیقه دیگه می تونی چشماتو باز کنی 

مرینت : صدای چرخیدن کلید رو می شنیدم فکر کنم داره در رو باز می کنه 

آدرین : خب حالا می تونی چشماتو باز کنی 

D : و بعد پارچه رو از روی چشمای مرینت رو باز کرد

مرینت : وای اینجا خیلی بزرگه 

آدرین : خوشت اومد اگه خوشت نیومد می گم وسایل رو عوض کنن

مرینت : معلومه که خوشم اومد اینجا عالیه

آدرین : کل خونه رو به مرینت نشون دادم ولی سه تا اتاق رو بهش نشون ندادم می خواستم ببینم خودش متوجه میشه که اون سه تا اتاق رو بهش نشون ندادم یا نه

مرینت : آدرین اون سه تا اتاقی که نشون ندادی چی هستش؟ 

آدرین : می خوای ببینی؟ 

مرینت: آره

آدرین : پس بیا

مرینت : دره اتاق اولی رو که باز کرد یه اتاق با تم آبی و سفید بود و تخت بچه توش بود

آدرین : اینجا اتاق یکی از بچه ها مونه 

مرینت : خیلی قشنگه ولی ما جنسیت اونا رو نمی تونیم

آدرین : خب وسایل رو عوض می کنیم 

مرینت : اون دو تا اتاق چیه؟ 

آدرین دره یکی دیگه از اتاق هارو باز می کنه یه اتفاق با تم صورتی و سفید بود که معلوم بود اتاق یه دختر بچس و همینطور اون یکی اتاق اونم اتاق یه دختر بچه بود 

آدرین : من فکر کردم خب شاید تو خوشت بیاد که اتاق بچه هامون رو درست کنم

مرینت : خیلی قشنگه ولی من فکر می کردم یک دختر و دو تا پسر باشه

آدرین : ما هنوز جنسیت اونارو نمی دونیم شاید سه تاش دختر بود شایدم پسر شاید دوتا دختر بود یک پسر شاید دوتا پسر بود و یدونه دختر

 

/ تو اتاق مرینت و آدرین / 

مرینت : لباسامو عوض کردم دیدم آدرین داره با یه قیافه شیطون نگام می کنه 

آدرین : تو گفتی تا وقتی ازدواج کنیم کاری بهت نداشته باشم

مرینت : آره گفتم

آدرین : و ما الان ازدواج کردی پس...... 

مرینت : اومد سمتم و منو گذاشت رو تخت و بعد...... 🔞🔞🔞

 

اون قسمت رو ننوشتم چون پاک میشه شما خودتون اون قسمت رو تصور کنید اگه من بنویسم این پارت پاک میشه

برای پارت بعد 27 لایک و 20 کامنت