شکارچی خون آشام P5

kastel kastel kastel · 1402/05/03 13:29 · خواندن 4 دقیقه

سلام اگر پارت های قبل رو نخوندین حتما اول اون پارت ها رو بخونید و بعد بیاین سراغ این پارت ممنون بریم ادامه مطلب 

لوکا صورت آیریک رو که خونی شده بود پاک کرد و اون رو برداشت به پادشاه تعظیم کرد و از در بیرون رفت آیریک از اینکه نجات پیدا کرده خوشحال بود و کم کم به حالت عادی برگشت.

لوکا:هیچ وقت حرفی که زدی رو یادت نره من تو رو نجات دادم فقط برای حرف هایی که روی.

آیریک:الان کجا میریم؟

لوکا:به جایی که قراره آموزش ببینی اونجا با یه دختر آموزش می بینی که اسمش سنیا هست از بچگی تنهایی آموزش دیده و یه گزینه آزمایشی هست.

_گزینه آزمایشی؟

_۵ نفر هستن که از بچگی به تنهایی آموزش دیدن تا در آینده جنگجو های قدرتمندی بشن سنیا از بقیه بهتره و باید بهت بگم که برعکس تو اونا گنجینه ملی به حساب میان اما تو در حال حاضر فقط یه تهدید برای مردمی راستی یادم رفت بگم این ۵ نفر زیر نظر قویترین خون آشام کش ها آموزش می بینن که و هم اون از اونا هستی به سنیا خیلی نزدیک نشو بزار که خودش بهت نزدیک بشه.

_مگه چقدر می تونه بد باشه به پای خون آشام ها که نمی رسه اونجا انقدر شکنجه داده می شدم که همه مو هام سفید شد حتی یه تار مو هم سیاه نمونده.

_اون می بینیش به شکل خلاصه می تونم بگم که اون خوشگله و خود شیفته هست اما اگر باهات جور بشه دختر خوبیه.

_چرا به تو میگن شاه کش؟

لوکا با شنیدن این حرف یه لحظه مکث کرد و گفت:نمی خوام درباره گذشته حرف بزنم.

بعد از اون دیگه چیزی نگفتن تا اینکه به یه در رسیدن و لوکا گفت:خب از این به بعد اینجا آموزش می بینی.

در رو باز کرد و رفتن داخل اونجا ۵ نفر بودن که دور یه بازی برد گیم جمع شده بودن و لوکا با دیدن اونا گفت:شما اینجا چکار می کنید مگه نگفتم فقط موقع وقت آزاد می تونی همدیگه رو ببینید.

سنیا:اینا سرشون رو مثل گاو انداختن پایین و اومدن داخل من می خواستم تمرین بکنم اما اینا زورم کردن که بازی بکنم.

لوکا:معلومه که داری دروغ میگی همیشه تو اونا میاری اینجا.

سنیا:ببخشید دیگه تکرار نمیشه و قیافه مظلوم به خودش گرفت لوکا با دیدن اون دلش نرم شد و گفت:اصلا اشکالی نداره ولی دیگه تکرار نشه بعد به آیریک نگاه رد و گفت:این بچه هم از این به بعد به جمع شما اضافه میشه و با سنیا آموزش می بینه اسمش آیریک هست و حاجی هست اما هنوز لقب نداره.

همه بلند شدن و رفتن جلو.

_اون آشام ها رو دیدی؟

_اونجا چه شکلی هستن؟

_موفق باش سنیا خطرناکه.

لوکا:همه ساکت باشین و به نوبت خودتون رو معرفی کنید.

_من دیوید هستم.

_منم مایکل هستم.

_ منم آلیسم.

_منم ادواردم.

_منم ملکه زیبایی سنیا هستم 

لوکا:خب من دیگه برم تا چند دقیقه ددیگه بر می گردین سر تمرینتون برای تنبیه انروز ۴ ساعت بیشتر تمرین می کنید.

سنیا:اسماشون رو فراموش بکن اون سیب زمینی هست اون حیف نون و ایشون آلیس هست مثل خواهرم هست پس از گل نازک تر بهش نمیگی این یکی راسو.

ادوارد:بخدا من اونجا نگوزیدم.

سنیا:اینکه قراره با تو آموزش ببینم خیلی آزارم میده اینو بدون که اینجا حرف حرف منه.

آیریک:شما لقب ندارین؟

مایکل:نه ما خارجی نیستیم.

سنیا:چرا لقباشون همانجایی هست که من گفتم خودم انتخاب کردنشون خیلی بهشون میاد.

آلیس:من دیگه باید بدم سر تمرین کاری نداری.

سنیا:نه آبجی بعدا می بینمت شما ها هم برید دیگه با بودن راسو اتاقم بو میگیره.

همه رفتن بیرون و سنیا گفت:بعدا برات یه لقب می زارم الان باید تمرین بکنم.

آیریک به سنیا خیره شده بود واقعا همونطور بود که لوکا گفته بود مو های طلایی با چشم های آبی و خود شیفته بود همون موقع یه نفر اومد داخل و گفت:آوردم دراکولا رو برای جلسه معارفه ببرم.

سنیا:دراکولا؟

_لقب آیریک رو دراکولا گذاشتن.

سنیا:هیچ کسی همچین لقبی نداره چرا باید اسم نحث خون آشام ها رو روی تو بزارن خوشم نیومد خودم یه لقب بعدا برات می زارم.

آیریک پشت سر سرباز رفت به یک اتاق که چند نفر اونجا بود و لوکا هم کنارشون بود سرباز ادای احترام کرد و رفت بیرون.

امیدوارم که ای این پارت خوشتون اومده باشه😍😍