رمان ترس از تنهایی p5

MARY MARY MARY · 1402/05/02 19:45 · خواندن 1 دقیقه

کیوتا این رمان رو به این وبلاگ دنبال کنید maniwrblog میسی.

  • خب طبق گفته ها مری و آدری رفتن تو اتاق برا ادامه و مارتا خیلی حرف گوش کنه 😁.
  • م:آدرین از اول ازدواج مون تا الان گفتم تلمبه نزن 
  • ا:بهت گفتم ساکت باش ما نمی‌توانیم زیاد منحرفیش کنیم.
  • م: باشه.
  • ا:شیر رو میریزم داخلت .
  • پنج سال بعد 
  • رابی:آدرین بچه ها رو برد مدرسه مرینتو بیدار کرد.
  • م:ادریننن چرااا لللخخختتتتیییی؟؟؟!!!.
  • ا:رابطه منحرفی؟!
  • م:باشه چته.
  • برو لخت شو 
  • میدونستم 
  • #زبان مرینت.
  • منو لخت کرد و نوک سینه هامو تو کونش برد کیرش وسوسه م کرد ولی بازم دردم اومد و ناله زدم آدرین می‌گفت ناله بیشتر بزن🤦🏻‍♀️
  • بعد سینمو خورد حالا سینم شیر داشت به آدرین گفتم بسه 

 

 

 

دوستان پایان این پارت بگید میخواهید منحرفی کنم پارت بعد و