💙Blue eyes 5💙
سلام سلام
این پارتا منحرفی نیستاااا چند تا پارت دیگه باید صبر کنین 😜 برین ادامه مطلب 🫰🏻
مرینت ☆
آلیا رفت یعنی بیرونش کردم 🙄 خیلی زر میزنه 😑
خب ساعت 8 شبه برم شام بخورم؟ زود نیس؟ شیکمم قاروقور کرد منم جوابمو گرفتم یه پیتزا سفارش دادم 🍕
پنج بسته سس خالی کردم رو پیتزام همشم خوردم 🙂
یکمم با گوشیم ور رفتم 😀 بعد رفتم کله بزارم 😴
«صبح»
آلارم گوشیمو خاموش کردم و پاشدم لباس پوشیدم و صبحانمو گذاشتم تو کیفمو راه افتادم رسیدم مدرسه، رفتم تو کلاس آقا آدرین با کمال پرویی نشسته بودن رفتم کنارش نشستم
a: سلام
m: سلام
a: چیشد؟ میای خونمون؟
m: نچ! تو بیا خونه ی ما
a: خب . . . اگه خود بابام باشه بهتر نیس؟
m: حالا دفعه بعد خونه شما
a: باشه ساعت چند؟
m: امممم ساعت 5
a: آدرس؟
ادرسمو بهش دادم خانوم بوستیه اومد تو کلاس
B: سلام بچه ها صبح بخیر
ما: صبح بخیر
و در مورد پروژه هاس مسخره حرف زد دو سه بار خوابم برد و آدرین هربار بیدارم کرد بار چهارم بهش گفتم:
m: چته خب؟
a: حوصلم سر رفته
m: به من چه
زنگ خورد: آخ جونننننن زنگو زدن
a: اسکل عصر میبینمت
m: بیشور
چشماشو چرخوند و رفت سوار ماشین لوکسش شذد منم رفتم خونه کله بزارم گشنم نبود ساعت 4 و نیم پاشدم 😋 سرحال بودم ولی . . . نیم ساعت دیگه بوزینه میومد خونم! پاشدم لباس پوشیدم 👗 یه پیرهن قشنگ که فکر نکنه فقط اون خوشگله
~ساعت 5~
زنگ درو زد رفتم وا کردم
a: سلام
m: سلام بیا تو
پشتم اومد داخل
a: پدر و مادرت کجان؟
دروغ گفتم: خونه نیستن
a: باشه
بردمش اتاقم گفتم: شروع کنیم؟
a: باش کاغذ نمیاری
m: واسا
تخته شاسی و کاغذ برداشتم و نشستم روی تخت اومد کنارم خیلی به من نزدیک شده بود ولی خب مهم نبود
a: بنویس گابریل اگرست، طراح مد معروف. . .
دو صفحه نوشتیم و من گفتم: دستم شیکست دیگه بقیش بعدا
a: تنبل، باشه پس من رفتم
m: به سلامت
آدرین رفت و من رفتم لباسام رو عوض کنم که . . .