رمان عاشقانه زندگی اجباری

ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ · 1402/05/02 12:56 · خواندن 1 دقیقه

پارت سیزدهم

سلام بچه ها پارت قبلو ترکونیدین.تبریک میگم.اگر این پستو هم تا پنجاه لایک ببرین.پارت بعدی رو امروز میدم.

برید ادامه.....

____________________________

این بخش خیلی منحرفی هست.

پیشنهاد میکنم بالای سیزده سال ببینن.

رمز:۱۳۸۹

_____________________________

زنگ گوشیم به صدا در اومد.

ماتریکس بود.نمیدونستم چی جوابشو بدم.

برا همین پرتش کردم رو زمین.

اما یه صدا از درونم می‌گفت: برو و قضیه رو بهش بگو و خودت رو نجات بده.

نه شاید برم بهش بگم بهتر باشه.

رفتم و لباس مجلسی تنم کردم.👗

کیف پر از پولی که آدرین برام گذاشته بود که غافلگیر شدم رو برداشتم.👛👠

به سمت آسانسور حرکت کردم و دکمه ی هم‌کف رو فشار دادم.به در اصلی خونه فشار دادم و حرکت کردم.🚪

یه تاکسی گرفتم و به محل قرار رفتم✨🌈..........

تموم.....

خب عزیز دلم این دکمه ی پایین قلبو بزن و به من انرژی بده برا پارت بعد...

نظر خوشگلتو که بهم انرژی میده این پایین برام بنویس.📝

بای❤️