پرواز با بال خیال P9
سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه من معذرت میخوام که دیروز نبودم چون نت نداشتم نتونستم بیام . من همینجا از مرینت تشکر میکنم که این کاور خوشگل گوگولی رو درست کردن هرکسی کاور خواست فقط به خودش بگه . الان اومدم با پارت بعدی . بریم برای رمان....
_________________________________________
آدرین :
صبح بیدار شدم رفتم پایین دیدم مرینت نیست ( ای خدا یه روز میشه اینا باشن ) نگران شدم رفتم تو اتاق دیدم رو تختش خوابه ( خدا : دیدی میشه ) خیالم راحت شد رفتم صبحونه آماده کردم و تا میز رو چیدم بیدار شد اومد صبحانه خوردیم بعد پدرم زنگ زد گفت ساعت 5 باید بری جلسه عکاسی و گفت خونه کدوم یکی از دوستاتی گفتم مرینت گفت چه عالی ( همونطور که گفتم گابی خیلی خوبه ) بعد گفت بهش بگو واسه ظهر هم واسه خودش هم خودت لباس طراحی کنه بعد که به مرینت گفتم قبول کرد
مرینت :
باید لباس طراحی میکردم و واقعا نمیدونستم چی دیگه بعد از کلی گشت و گذار ...
4 ساعت بعد .....
تموم شد و رفتیم به جلسه عکاسی و بعد از 2 ساعت اومدیم خونه که اخبار داشت عکس من و آدرین رو نشون میداد
لایلا : ( لایلا این وسط چیکارس : پاسخ : در آینده نقش مهمی بر رابطه این دو داره )
تا عکس اون دوتا رو دیدم به هم ریختم و سریع شروع کردم به نقشه کشی تا رابطشون رو خراب کنم
مرینت :
اینقدر خسته بودم که شام از بیرون سفارش دادیم و خوردیم بعد هم رفتم بخوابم
---------------------------------------------------------
ببخشید اگر کم بود دیگه نمیخواستم عذابتون بدم
درخواست داشتید قبوله
بای