💙Blue eyes1💙

𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 · 1402/04/31 18:46 · خواندن 1 دقیقه

صلام 🙂 

برید ادامه مطلب 😴

 

مرینت ☆

آه بلندی کشیدم باز داشتم دیر میکردم لباسام رو سریع پوشیدم و صبحانمو خوردم و راه افتادم امیدوارم دوباره دیر نکنم 😐 اونم روز اول

مدرسه ♡

خودمو پرت کردم روی نیمکت آلیا اومد پیشم 

a: سلام رفیق خل خودم

m: هرچی من هستم خودتم هستیااا

a: خیلی خب پیشت بشینم؟ 

m: ها

a: ها چیه بی تربیت!؟ بگو بله

m: آههه بله بفرمایید بشینید خانوم سزار

الیا هم کنارم ولو شد معلم از در اومد تو: 

B: سلام بچه ها من خانم بوستیه هستم . . . 

خخخ برو بابا تو هم حوصله داری 😒

الیا ارنجشو کوبید تو پهلوم 

m: چته!؟ 

a: اون پسره رو ببین! چه جنتلمنه 

m: اونی که عینک داره؟ خواهرم میذاشتی برسی! 

a: تو چی؟ کدوم بهتره؟ 

m: هیچ کدوم آجی گلم

a: اون موطلاییه هم جذابه هاااا

m: نچ «اینجا هنوز عاشق نشده 😐» 

خانم بوستیه: بچه ها میخوام گروه بندیتون کنم . . . 

خب پارت دوم رو فردا میدوم 🙂