آرزو بودن با تو🫧f3 p5

𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 · 1402/04/31 16:42 · خواندن 4 دقیقه

آنچه گذشت:من به انتخابم افتخار میکنم_آخه فالگوش بودیم_لیدا داشت تو بغل نیت گریه میکرد_من چند بار بگم من خواهرم تو دوست دارم

از زبان مرینت

 

جک:آخه من چند بار بگم من خواهرم رو دوس دارم‌.

 

من:ولی تو ناتنی هستی پس نمیتونی روش داد بزنی  ببخشید اینجوری گفتم 

 

جک:اشکال نداره

 

من:الکس،کاگامی کجاست

 

الکس:کاگامی خسته بود خوابید ، راستی لوکا کجاست

 

من:آممم نمیدونم بهم گفت میرم خونه دوستم

 

آدرین:اگر شانس من باشه لوکا رفته خونه دوس دخترش و مرینت باید آشتی بده همرو

 

ادرین:الکس یک لحظه بیا کارت دارم

 

و آدرین دست الکس رو گرفت که بره

 

من داد زدم:آدرین

 

آدرین خیلی ترسید و سریع اومد نشست 

 

من رو به آدرین کردم:آدرین یک سوال بپرسم راستش رو میگی

 

آدرین:مگه من دروغ هم میگم حالا بپرس

 

من:آدرین چرا تو عادت داری دست همرو میگی من میخوام برم سوار ماشین شم دستم رو میگیری میخوام قهر کنم دستم رو میگیری میخوام برم امتحان بدم دستم رو میگیری و حالا میخوای بری تو اتاق دست الکس رو میگیری چرا فقط بلدی دست آدمارو بگیری(😂😅🤣)

 

نیت:داریم از بحث خارج میشیم

 

من:اصن به لوکا زنگ می‌زنیم بیاد اینجا(آخه لوکا خوب آدمو آروم میکنه)

 

و زنگ زدم بعد از چند بوق یک نفری برداشت صدای دختر بود

 

دختره که گوشی لوکا رو جواب داد و گفت:الو

 

بعد صدا هایی میومد لوکا گوشی رو برداشتم

 

لوکا:سلام مرینت

 

من:سلام لوکا میشه بیای اینجا یک مشکل بیش اومده

 

لوکا:راستش مرینت من خونه یکی از دوستام هستم

 

من:نمیخواد مخفی کاری کنی فهمیدی خونه دوس دخترت هستی حالا هم اشکال نداره بیا اینجا 

 

لوکا:آممم باشه

 

و قطع کردم 

 

آدرین:مرینت یه لحظه میای تو اتاق 

 

من:باشه 

و رفتم تو اتاق

 

ادرین:مرینت من خسته شدم یا این میاد خونه ما یا اون 

 

من:مگه چیشده

 

آدرین:اگه اینجور باشه شاید دیگه نتونم باهات حرف های خصوصی بزنم دیگه شاید نتونم بغلت کنم

 

من:چرا نتونی

 

ادرین:آخه زشته جلو اینا

 

من:چی زشته کاگامی شبا تو بغل الکس می‌خوابه و الان لیدا تو بغل نیت هست با اینکه اونا ازدواج نکردن ولی ما ازدواج کردیم

 

آدرین:باشه. 

 

و رفتیم تو اتاق و نشستیم و دیدم لیدا بس که گریه کرد خسته شد تو بغل نیت خوابش برده و چند تا الامت به جک و الکس و آدرین دادم و رفتیم بیرون از اتاق و نیت هم تو اتاق کنار لیدا موند.

 

و رفتیم رو مبلا نشستیم

 

من:جک تو........

 

و صدا در اومد و درو باز دیدم لوکا هست

 

من:سلام لوکا پس دوس دخترت کو

 

لوکا:مری این کاری بود که کردی الان تو ماشینه با من قهر کرده

 

من:خودم درستش میکنم 

 

و رفتم سمت ماشین خودش اومد بیرون و اون رُزیتا بود یکی از دوستام که از دانشگاه رفت یک دانشگاه دیگه و من دیگه ندیدمش و از دیدنش خیلی خوشحال بودم و هردو مون پریدیم بغل هم و با کلی احوال پرسی رفتیم داخل

 

و الکس خسته شد رفت پیش کاگامی خوابید 

 

و به لوکا یک اتاق نشون دادیم و با رزیتا رفتن بخوابن و به جک هم یک اتاق نشون دادیم

 

و من و آدرین رفتیم تو اتاق مشترکمون و دو تامون رو تخت دراز کشیدیم و من پشتم به آدرین بود ۵ دقیقه گذشت و هنوز خوابم نبورده بود و دستایه آدرین دور کمرم حلقه شد و منو کشید تو بغلش و در همون حالت خوابیدیم 

 

فردا صبح از زبان مرینت

..................................................

 

🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓

اینم از این و فردا میخوام یک عکسایی از میراکلس بزارم که هیچ جا ندیدی هیچ جا فعلا بایییییی