زندگی دوباره P4

kastel kastel kastel · 1402/04/31 14:47 · خواندن 3 دقیقه

سلام به همگی حرفی ندارم بریم ادامه مطلب

لویی:باید گوی رو پس بگیریم.

یونا:ولی اون خیلی دور شده چطور می خوایم بهش برسیم.

لویی:به اونشب فکر نکن فقط سمت برج بدو یا بهش می رسیم یا مجبور میشیم ۲ تا گوی برات بگیریم.

لویی شروع به دوییدن کرد خیلی سریع بود یونا ازش عقب افتاده بود فقط با چشم اون رو دنبال میکرد تا گمش نکنه لویی خیلی سریعتر از کسایی بود که تا حالا دیده با اینکه فاصله اونا خیلی زیاد بود اما لویی داشت به کسی که کریستال رو برده بود می رسید لویی به اطراف نگاه کرد و جلوی راهی که اون دزد داشت می رفت رو هم نگاه کرد اونجا یه صخره خیلی بزرگ بود و آخرش مجبور میشد اون صخره رو دور بزنه برای همین دیگه پشت سر دزد نمی رفت و راهش رو به سمت کناره صخره کج کرد و به اون سمت رفت یونا از این کار اون تعجب کرد اما می دونست که این کارش یه دلیلی داره برای همین راهش رو به سمت لویی برد لویی به کناره صخره رسید و همونجا وایساد اون دزد وقتی به صخره رسید وایساد و به سمتی که لویی وایساده بود رفت اما وقتی به کنار صخره رسید لویی جلوی اون رو گرفت از ۲ ساعت فقط نیم ساعت مونده بود و ۲ نفر هنوز مرحله رو تموم نکرده بودن لویی جلو رفت تا کریستال رو بگیره نفس نفس زنان رفت جلو و گفت:کریستال رو پس بده.

اون دزد دیگه قدرت فرار کردن نداشت و خیلی خسته شده بود اما بازم حاضر نشد کریستال رو بده و لویی مجبور بود به زور بگیرتش یونا به اونا رسید و دستش رو روی زانوش گزاشتی و نفس نفس میزد اون دزد از دو طرف محاصره شده بود و دیگه راهی برای فرار نداشت اما اگر کریستال رو هم میداد دیگه نمی تونست به مرحله بعدی بره لویی جلوی رفت تا گوی رو بگیره ولی وقتی دستش رو جلو برد اون دزد محکم دستش رو گرفت.

لویی:من نگهش میدارم تو کریستال ها و بردار.

لویی محکم دستش رو گرفته بود و گفت:سریع بیشتر از این نمی تونم نگهش دارم.

_نههه...نکککن.

یونا جلو رفت و کریستال هاش رو برداشت و گفت:شرمنده می دونم که می خوای برگردی ولی بهم حق بده.

اشک داخل چشم های اون دزد جمع شده بود لویی اون رو ولش کرد و گفت:شرمنده و سریع به سمت برج رفتن حالا فقط یه کریستال لازم داشتن تا بتونن این مرحله رو رد کنن به کنار برج رفتن و جلوی در وایسادن ۱۰ دقیقه تا تموم شدن مرحله مونده بود و ۱۸ نفر هنوز مرحله رو تموم نکرده بودن اما اگر کسی نمیومد یا لویی یا یونا باید این مرحله رو می باخت چون فقط ۳ تا کریستال داشتن ۵ دقیقه تا پایان بازی مونده بود اونا با نا امیدی منتظر بودن یه نفر بیاد یونا به اطراف نگاه میکرد که لویی گفت:اگر کسی نیومد...

یونا:حرفش رو نزن از بین ۱۸ نفر حتما یه نفر میاد.

لویی:اما ممکنه که کسی نیاد.

یونا:بهش فکر نکن هنوز ۴ دقیقه مونده.

۲ دقیقه دیگه هم گذشت هنوز کسی نیومده بود که یه نفر رو از دور دیدن اگر باهاش در گیر میشدن ممکن بود بردن خیلی طول بکشه و زمان تموم بشه اونا باید خیلی سریع تمومش می کردن اما می خورد که بدن قوی داشته باشه.

لویی:آماده باش قبل از پایان دو دقیقه باید کریستال رو بگریم.

یونابلند شد و آماده شد اون فرد به اونجا رسید لویی و یونا جلوی راه اون وایسادن و فقط ۱ دقیقه تا پایان بازی مونده بود و زمان زیادی برای اونا نبود اگر با اون درگیر میشدن تا کریستال رو بگیرن حداقل ۵ دقیقه طول می کشید امکان موفقیت اونا خیلی پایین بود بلند تو های برج شروع به شمردن ۱ دقیقه کرده بودن.

ممنون که این پارت رو خوندین امیدوارم که خوشتون بیاد😘😘