حسی به نام عشق
فصل دویوم قسمت نهم
ممد اومد فعال کی بودم من
این پارتم اذیت نداره حالا بریم ایدامه
مری
(یاه یاه فک کردین آدری رو میارم)
آلیا رفت خوابید و منم رفتم تو اتاقم بخوابم و از خستگی ولو شدم رو تخت وقتی پاشدم دیدم هرکول وایساده نگام میکنه داشتم فک میکردم که چرا وایساده اینجا که هرکول
گفت : هاپ
با لحن خوشمزه ای گفت هاپ بنابراین رفتم تو آشپزخونه دیدم آلی پیتزا پخته میخواستم بهش فحش بدم که یهو بوی پیتزا رفت تو دماغم و کنترل خودمو از دست دادم مث سونیک رفتم صندلی ها رو آماده کردم و پیتزا رو قاش کردم (من به قاچ میگم قاش دیگه به من چه که شما ی چیز دیگه میگین)
نشستیم رو میز و ی تیکه رو دادم به هرکول و بقیه رو خودم و آلیا خوردیم نفری سه تیکه خوردیم ولی هنوز ی تیکه مونده من و آلیا داشتیم بخاطرش دعوا میکردیم که یهو اون تیکه ناپدید شد دور و اطراف رو نگا کردم دیدم تو دهن هرکوله
آدری
نگا کردم دیدم نینو و مارک و هری و جان و جک همشون خوابیدن رو زمین
که یهو دو تا چیز رو شونه هام حس کردم برگشتم دیدم لوکا و نینو دستاشون رو گذاشتن رو شونه هام ناهار رو سفارش دادم و نشستیم دور هم خوردیم(اینا سحر حیز نیستن ساعت ۱۲ پا میشن ) بعد ناهار خوابیدیم و بعد عصر پاشدیم نگا امپراطور بادها کردیم (برین ببینین حتما ببینین دیدین هم به من چه) وسط فیلم همه داشتن به تسو فحش میدادن که یهو فیلم تموم شد
بعد از بچه ها پرسیدیم چی شده گفتن جنگ ما هم باید بریم
آ:ناموسن؟
همه باهم : بلههههههههه
آ:عجب خب حالا کی با کی
جک:کره ی جنوبی و کره ی شمالی (چیه کره ی جنوبی دوسدارم )
(اینا هم فرماندشون آدرینه که فرمانده ی کره ی جنوبیه)
آ:خب پس امشب لباساتونو جمع کنین
همه با هم : اوکی
لباسامونو جمع کردیمو فردا صبح با جت من رفتیم کره ی جنوبی و رفتیم خدمت رئیس جمهور آقای یون سوک یول (واقعیه)
و تعظیم نظامی کردیم و رئیس جمهور کل ارتش رو در اختیار من قرار دادن و از فردا جنگ شروع میشه ورفتم که ...
عه تمومید
شد ۲۵۰۰ کاراکتر خسته شدم
GOOD BYE 👋🏻