زندگی دوباره P3

kastel kastel kastel · 1402/04/30 13:21 · خواندن 4 دقیقه

سلام به همگی حرفی ندارم بریم ادامه مطلب

داور:مسابقه رو شروع می کنیم.

یونا شمشیر رو برداشت و سمت اون دویید یکم سنگین بود براش حریفش کریستال رو نشونه گرفت دستش می لرزید و در همین حال ماشه رو کشید یونا برگشت و به کریستالش نگاه کرد تیر به بالای کریستال خورد و نکش رو کند اما داور چیزی نگفت یونا خیلی ترسیده بود که باخته باشه اما هنوز به راهش ادامه می داد اون چند بار دیگه هم شلیک کرد اما به هدف نخورد تیر هاش تموم شد خواست خشاب عوض کنه که یونا بهش رسید شمشیر رو روی زمین کشید خیلی سخت بالا بردش و کریستال رو شکوند هر دو به داور نگاه کردن یونا می ترسید که بخاطر تیری که به کریستالش خورده باخته باشه داور به سمت کریستال یونا رفت و به اون نگاه کرد بالای کریستال رفته بود بعد از نگاه کردن به کریستال یه دفترچه از داخل جیبش در اورد و یک صفحه رو باز کرد و شروع به خوندنش کرد مثل اینکه دفترچه قوانین بازی بود یونا استرس زیادی داشت و به دهن داور خیره شده بود که داور شروع به حرف زدن کرد:بالای کریستال خراب شده اما از اونجایی که کریستال کامل نابود نشده برنده یونا فیریکس هست و به مرحله بعدی میره یونا خیالش راحت شد بعد داور گفت:از این در برین داخل منتظر بمونید و سمت بازنده رفت و گفت:از این در برین داخل اونجا یه نفر با لباس سیاه هست که شما رو راهنمایی می کنه.

یونا به سمت در رفت و به لویی نگاه کرد و گفت:موفق باشی.

لویی لبخند زد و دست تکون داد یونا دستگیره در رو کشید و وارد اونجا شد همه کسایی که دست قبل برنده شدن اونجا بودن اونجا یه دشت بود و درختهای زیادی اونجا بود و آخر اون دشت یه برج بود یونا منتظر موند و بعد از چند دقیقه در باز شد یونا نگاه کرد دوست داشت لویی باشه اما نبود چند نفر دیگه هم اومدن و آخرین نفر گفت که فقط یه مسابقه مونده یونا نگران شد لویی حس خوبی بهش میداد انگار یه نفر کنارشه و تنها نیست منتظر موند تا آخرین نفر بیاد و به در نگاه می کرد که در باز شد یونا به کسی وارد شد نگاه کرد اون داور مسابقه قبل بود یونا یه لحظه نا امید شد که یه نفر پشت سر داور اومد داخل اینبار لویی بود یونا خوشحال شد لویی اومد سمتش و کنارش نشست.

یونا:خوشحالم که برنده شدی.

لویی:اینکه چیزی نبود منم خوشحالم که تو برنده شدی.

همه داشتن با هم حرف می زدن که صدای داور همه رو ساکت کرد.

داور:همه شما تونستین مسابقه اول رو برنده بشین اگر بتونید این مسابقه رو هم به پایان برسونید وارد مرحله آخر می شید که گروهی هست فعلا بریم سراغ قوانین مسابقه دوم هر کدوم از شما یه کریستال دارین اگر بتونید کریستال یه نفر دیگه رو بگیرید و خودتون رو به اون برجی که آخر این دشت هست برسونید تونستین که این مرحله رو تموم کنید اما همینطور که می بینید فاصله زیادی از اینجا تا اون برج هست و شما باید خیلی سریع قبل از اینکه ۲ ساعت بشه این مرحله رو تمومش کنید اگر زمان دو ساعت تموم بشه همه کسایی که به برج نرسیدن بازنده هستن.

یونا از شنیدن این حرف ترسید اون خیلی سریع نبود و گرفتن یه کریستال هم دردسر بود نگران بود که لویی دست گذاشت روی شونش و گفت:اگر باهم همکاری کنیم خیلی سریع می تونیم این مرحله تمومش کنیم به من کمک می کنی؟

یونا با شنیدن این حرف ها کمی آروم شد و گفت:باشه.

لویی:به محض اینکه مسابقه شروع بشه همه کسایی که اینجا هستن به جون هم می افتن ما باید خیلی سریع وارد جنگل بشیم و اونجا کمین کنیم و کسی که اومد داخل جنگل کریستال رو ازش بگیریم و به سمت برج بریم اما جایی که باید کمین کنیم باید کنار برج باشه چون همه سمت برج میرن.

یونا له نشانه تایید سر تکون داد همون موقع داور مسابقه رو شروع کرد و همه به سمت هم حمله کردن تا کریستال رو بگیرن یونا و لویی شروع به دوییدن کردن که یونا بین ۳ نفر که سر کریستال دعوامون بود گیر افتاد دو نفر که کریستال رو گرفته بود به سمت برج رفتن لویی برگشت و به یونا نگاه کرد رفت سمت یونا که یه نفر از پشت به یونا نزدیک شد.

لویی:مراقب بااااش.

یونا تا به خودش اومد اون کریستالش رو برداشت و به سمت برج رفت.

یونا:حالا چکار کنم.

لویی:بیا باید کریستال رو پس بگیریم.

ممنون که این پارت رو خوندین😘😘