رمان مریکت پارت ۳
سلام سلام
من اومدم با پارت ۳
پارت خیلی جذابیه
احتمالا پارت بعدی منحرفی باشه
اگه بود هشدار میدم
بزن بریم
پرستار عشق به سمت برج ایفل میره و توی راهش همه رو اشعه ای میکنه .
نادیا(گوینده اخبار ): یک فرد جدید مورد همه ی اکوما قرار گرفته. لیدی باگ و کت نوار کجایید؟
اتاق مرینت در همون لحظه:
پلگ با انگشتر کت نوار وارد میشه و میگه: کت نوار نیاز به استراحت داشت.
مرینت: وای کت نوار کجایی کاش بودی)و میدیدی 🤣🫠)
مرینت تبدیل میشه و به برج ایفل میره.
پرستار عشق :بالاخره اومدی کم کم داشتم افسرده میدم.
بیا بهم کمک کنیم. من قلب تو رو خوب ميکنم و تو هم میراکلست رو بهم بده.
لیدی باگ:میفهممت قلبت شکسته ولی کار درست نیست لیانا.
پرستار عشق:من لیانا نیستم
لیدی باگ : تو قوی هستی میتونی مقاومت کنی
و لحظه ای گاردش رو پایین میاره و اشعه میخوره
پرستار عشق به سمتش میره ولی ناگهان...
پرستار عشق در حال صحبت با مونارک: من نمیتونم اینکارو بکنم
مونارک توی فکرش :دخترم از چیزی که فکر میکردم خیلی قوی تره.لیانا:وای من چیکار کردم؟ ما الان لاکی چارم میخوایم و لیدی باگ. باید من امروز لیدی باگ باشم.لیدی باگ رو به یه گوشه میبره و با چشم های بسته میراکلسش رو درمیاره .
تیکی:سلام لی.....
لیانا بهش اشاره میکنه که لو نده(توی یه قسمتی مسترباگ بود اون موقعه همون دیدن و اسم مینی باگ بودالان اسمشو عوض کرد که نفهمن کت نوار لیاناست.)
لیانا : برای تبدیل چیکار کنم؟
تیکی : بگو تیکی خال ها روش.
لیانا تبدیل میشه و لاکیچارم میزنه و اکوما رو میگیره
لیانا(لیتل باگ):میراکلس لیتل باگ
لیتل باگ به سراغ مرینت میره و گوشوار هاشو با چشم بسته بهش میده.چشم بسته بهش میده براش توضیح با لحن هول شده میگه:من رو اکوما گرفته بود و تو هم توسط اشعه من مورد حمله قرار گرفته بودی و نمیتونستی لاکی چارت رو بزنی یا اکوما بگیری پس من گوشواره توبرداشتم و اکوما رو گرفتم و همه چیز رو درست کردم.
لیدی باگ:واو این واقعا شجاعانه بود.
بهم یه لبخند میزنن و لیدی باگ لیانا رو به خونه میرسونه.
ناتالی: کجا بودی؟
لیانا:ببخشید اگه اکوما منو گرفته بود😑
ناتالی:پس توی اخبار تو بودی؟
لیانا:با اجازه پدرم بله💔😑(جدی هم با اجازه پدرش بود🫥) لطفا برو به آدرین گیر بده. مرتیکه ازخودراضی (یه ذره باهم مشکل دارن چون یجورایی بیشتر توجه ها روی ادرین بوده🫠)
ناتالی:مودب باش لطفا✨️
گابریل(پدرش صداش میزنه)
گابریل:کجا بودی؟
لیانا:به خدا یه بار اکوما گرفتمون همه نگران شدن . شما که کلا اهمیت نمیدادی کجا بودم و هستم؟چی شد ناگهانی به فکر افتادی(بچم کمبود توجه داره🫠)
گابریل:مراقب زبونت باش. من پدرت هستم و وظایفمم به خوبی انجام دادم و میدم.
لیانا: اره خیلی(تیکه میندازه)گابریل:
برو توی اتاقت
لیانا:مگه جای دیگه ای هم میتونم برم؟
گابریل: حق نداری امشب توی مهمونی شرکت کنی(یهمهمونی توی مدرسه برگزار میشده که خیلی هم مهم بوده)لیانا با خشم به سمت اتاقش .
لیانا: شاید لیانا نتونه ولی کت نوار میتونه.
باید میراکلسم رو پس بگیرم
پایان پارت ۳
بای بای 🫂