دنیای پیچیده عشق ❤️
دنیای پیچیده عشق ❤️
«پارت دوازدهم»
تا من رو نکشتید برید ادامه 👇🏻
مرینت :
چند دست بازی کردیم و کلی خوش گذشت تا تا بطری رو به آدرین افتاد ، بعد آدرین دوباره بطری چرخوند .
و به من افتاد بله ، همش کار الیاست چون وقتی بطری رو به من افتاد یه نیشخندی زد ، مطمئن بودم که کار خودشه.
اصلا هول نشدم چون همه ی احساس آدرین رو نسبت به خودم تو روز بهترین هم کلاسی فهمیدم ، برای همین فکر کردم حرف های جدیدی نباشه یا شاید باز هم دروغ باشه .
اما وقتی زبون وا کرد ( مگه حیوونه البته اسکل هست ولی دیگه حیوون نی😅)
با اون صدای آرومی در حالی که به من نگاه می کرد با اون چشماش گفت : من.......من.....من اول هیچ......هیچ حس خاصی نسبت به مرینت نداشتم و فقط یه جاست فرند براش بودم (از این کلمه متنفرم😑) تا روز بهترین هم کلاسی که همه چی بهم خورد ، میدونم من فهمیده بودم که کار اشتباهی کرده بودم ولی غرور شکسته رو هیچ وقت نمیشه جبران کرد (چه عجب فهمیدی😒)اما اینا همه تا امشب بود ، امشب اون خیل خیلی زیبا شده بود و وصف نشدنی ، شاید حسم درموردش عوض شده باشه ، اما اون حس قبلی نیست یه حس جدیده ( تموم شد؟واقعا تأثیر گذار بود😎)
درسته مثل یه گوجه شده بودم ولی ، میدونستم همه ی اینا دروغه ، بعد اون روز دیگه نمی تونستم به کسی همینطور راحت اعتماد کنم ، با عصبانیت پاشدم و رفتم تو اتاقت کشتی (بابا یه بار اعتماد کن خری😶)
آدرین :
وقتی حسم رو به مرینت گفتم ، اون درسته بهم با صورتی ، سرخ بهم خیره شده بود ولی بعد ۱ ثانیه با عصبانیت پاشد و رفث ، فکر می کنم ، حس کرده اینا هم دروغه و دوباره خواستم بازیش بدم ، اما این واقعی بود پس ..............
الیا :
بله بله ، نقشم گرفت آدرین حسش رو به مری گفت ، اما واقعا فکر نمی کردم آدرین واقعا عاشق مرینت باشه ، وقتی آدرین اعتراف کرد ، مرینت عصبانی رفت ، اون فکر کرده دروغه اما آدرین طوری اون حرف ها رو به مرینت زد که منم باورم شد .
اما خب حکایت آدرین حکایت چوپان دروغگوعه ( وات؟)
دیگه مرینت بهش اعتماد نداره .
اما خب به من ربطی نداره ، زندگی خودشونه ( چه عجب فهمیدی 😒)
خب بچه ها از خماری درتون آوردم ، امیدوارم خوشتون اومده باشه.
راستی کاور رو باز عوض کردم این خونه یا همون قبلی رو بزارم ؟
تا پارت بعد 👋🏻👋🏻💜