وبلاگ لیدی باگ

سلام بچه ها این داستان برای زمانی که دلتون گرفته عالیه «چون باعث میشه گریتون شدید تر شده😂»

راستی من بیشترتک پارتی هام آخرش غمگین تموم میشه:)

برید ادامه قراره اشکتون در بیاد...

عشق... 
تلخ اما شیرین....💔

سال هاست که به تو فکر میکنم ...
از وقتی که تنهام گذاشتی و رفتی به هیچ پسر دیگه ای نگاه نکردم به امید این که تو برگردی...
از وقتی رفتی رویاهام برام شد کابوس
زیبایی ها برام شد خاطره
و تو برام شدی افسانه.......
امروز تولدمه. رفتم توی کافه ای که آخرین بار تولدمو توش جشن گرفتی. هیچ وقت یادم نمیره که همه رو دعوت کردی و منو غافلگیر کردی .... و بعد بهم گفتی: مرینت تو تنها زیبایی زندگی منی و یک روشنایی تو تاریکی هستی آیا با من آدرین آگراست ازدواج میکنی؟
یادش بخیر توی اون لحظه گفتم با کمال میل و حلقه ای که توی دستت بود رو وارد انگشتم کردی هنوزم دارمش و هر وقت دلم برات تنگ میشه روش دست میکشم و بعدش به خودم میگم 
عشق...
زیباست... اما تلخ
آدرین نمیدونم کجایی ولی بدون من همیشه به یادتم و فراموشت نمیکنم
و این جمله ی آخرمه
دوستت دارم تا ابد.....

«دفتر چه خاطرات مرینت دوپن چنگ»

آدرین

وقتی این رو می‌خواندم اشک توی چشمام جمع شده بود من نمی‌خواستم ترکش کنم لعنتی..... نمی‌خواستم
با اجبار پدرم رفتم آمریکا بدون خداحافظی از عشق زندگیم ... وقتی از پیشش رفتم قلبم تبدیل شد به سنگ... و شدم یک آدمی که زندست ولی هیچ احساساتی براش نمونده 
مرینت نمیدونم کجایی اما تنها کسی که روحشو باخته تو نیستی من روحمو همراه با قلبم باختم همون لحظه قلبم تیر شدیدی کشید و اون قسمتی از قلبم که سنگ نشده بود هم تبدیل به سنگ شد و انسان بدون قلب زنده نمی ماند پس من جسمم هم همراه با روح و قلبم باختم در عوض..... عشق