آرزو بودن با تو🫧f2 p6
حرفی ندارم برو ادامه مطلب
از زبان مرینت
سوار ماشین شدیم و آدرین هم برای آزمون میومد باهام
و رسیدیم وارد شدیم و با چیزی که دیدم نمیخواستم ۲ بال دربیارم بلکه ۹ بال دربیارم ۷یلی خوشحال بودم
پریدم بغل لوکا
از زبان آدرین
دیدم مرینت پرید بغل یکی از کارمند های اینجا خیلی عصبی شدم و مرینت هم از بغل اون پسر بیرون اومد و گفت: آدرین معرفی میکنم پسر دایی من لوکا..............لوکا معرفی میکنم شوهرم آدرین
آدرین:آها مرینت فکر نمیکنی بغل هرکی نباید بپری
#از زبان مرینت#
من:چی منظورت رو نمیفهمم
بیا تا برات توضی بدم
رفتیم یه گوشه و..................
من:چته بگو
ادرین:منظورم اینه بده وقتی ازدواج کردی بپری بغل یک پسر که پسر دایی ته و از تو بزرگ تره
با یک صدا بلند خندیدم که ۱۲ خونه اونور تر میرفت.
آدرین:چته میخندی
من:آدرین لوکا ۶ سال از من کوچیکتره اینجوری بگم که الکس به لوکا شیر میداد(😂😂😂) مگه تو تالار ندیدیش
آدرین:آها که اینطور
۲ ساعت بعد از زبان مرینت
آزمون دادم و قبول شدم و اینکه قبل رفتن که برم آزمون بدم گفتم لایلا زر زر کرد و دروغ گفت
از زبان لوکا
خوشحال شدم که.................
🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀
ببخشید کم بود این بار شارژم از اون پارته کم تره