زندگی مرینت

ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ · 1402/04/19 15:53 · خواندن 1 دقیقه

پارت چهارم

مرینت:وای باید بجنبم.....

مری:چرا این ماشین خاموش شد؟باید به آلیا زنگ بزنم!

موقع زنگ زدن مرینت به آلیا....

مری:آلیا ماشینم خاموش شده موتورم که اون موقع بهت دادم گذاشتی تو جعبه ی ماشین؟

آلیا:آره،اما متاسفم مری من بنزین ماشینتو خالی کردم!یعنی مجبورم کردن!

مری:چرا؟کی مجبورت کرده؟

فیلیکس:من مری،من اینکار رو کردم!

مری:ت.....ت.....تو اینجا چیکار می‌کنی؟

فیلیکس:هه لکنت گرفتی منو دیدی!اومدم تو رو با خودم ببرم و مال خودم کنم.

مرینت:ههه اونوقت فک کردی منم با تو میام؟

فیلیکس:اگه نیای خودم میارمت!

بعد مری در جعبه رو وا کرد و موتور رو در اورد.

مری:میبینی من چی دارم عمرا منو بیاری.

فیلیکس:به فرمونش نگا انداختی؟فرمونش شکسته و گاز هم نمیده.

مری یه نگا انداخت....

مری:خیلی کثیفی فیلیکس!

فیلیکس:ما اینیم دیگه!

_اون مرینته!بیگیریدش.(آدرینه ها ها😜😂).

مری:این وسط گیر دو تا احمق مست افتادم!

مری داشت میدویید که از همه جا محاصرش کردن.

فیلیکس:میبینی مری دیگه راه فرار نداری با من بیا!

آدرین:نخیر ما از اول خونواده هامون موافقت کردن! با من بیا مرینت!

فیلیکس:که چی!ما هم خونواده هامون موافقت کردن و ما الان نامزدیم. شما هنوز نامزد هم نیستین بیا مرینت!

#مرینت

اینقدر حرف زدن من سرم درد گرفت و گیجی رفتم و اونا هم منو بیهوش کردن دیگه نفهمیدم چیشد....

حوصله ندارم بگم رمز چیه بی رمزش میکنم براتون