دنیای پیچیده عشق ❤️
دنیای پیچیده عشق ❤️
«پارت پنجم»
بشتابید 👇🏻
مرینت :
دو هفته بعد ، روز بهترین همکلاسی بود و هر نفر باید یه فرم رو پر می کردن که برای مخصوص بهترین هم کلاسی شون بود ، من گیر کرده بودم که کی رو بنویسم که یهو تیکی صداش در اومد و گفت : همون پسره ی کور رو رو بنویس ، تا بتونی پول اون کروسان ها رو ازش بگیری .
بهش گفتم : اولا اون اسم داره ، دوماً نمیشه بخاطر دو تا کروسان ازش پول بگیرم ، حالا بیا قایم شو مدرسه ام دیر میشه .
وقتی به مدرسه رسیدم دیدم که ....
آدرین :
امروز روز بهترین هم کلاسی بود و باید درمورد بهترین هم کلاسیمون یه فرم پر می کردیم .
با فرم خالی رفتم مدرسه که الیا ازم درخواست کرد بره پیش نینو بشینه و برم جای اون ، منم قبول کردم .
بعد این که نشستم مرینت رو دیدم که با تعجب به من چیره شده و بعد اومد پیش من نشست و خیلی هول شد .
بعد ۵ دقیقه خانم بوسیه گفت که اون فرم رو درمورد عشقمون پر کنیم نه بهترین هم کلاسی مون و گفت که : حتما باید راستش رو بنویسید و دروغ ننویسید .
من عاشق دختر کفشدوزکی بودم و حتی هویتش رو نمیدونستم ، پس چیکار میکردم ؟
بیهو چشمم به مرینت افتاد. (ای کلک عاشقشی)
می تونستم درمورد اون بنویسم البته من فقط باهاش دوستم و حس خاصی بهش ندارم (مورد شورت رو ببرن)
خب درموردش که نوشتم بهش حقیقت رو میگم .
پس شروع می کنم به نوشتن.
مرینت :
دیدم که آدرین جای الیا نشسته ، همش زیر سر الیاعه .
می کشمش ، رفتم و پیش آدرین نشستم و خیلی دست پاچه شدم .
بعد خانم بوسیه گفت که مورد تحقیق رو عوض کنیم و درمورد عشقمون بنویسیم و دروغ هم نگیم.
من عاشق ادرینم و نمی تونم درموردش بنویسیم ، باید درمورد یکی دیگه بنویسم.
نه اگه الیا بفهمه بدبخت میشم ، که که که یهو برگه ی آدرین رو دیدم که داره داره درمورد من می نویسه ، یعنی یعنی اونم عاشق منه😍💃🏻 (زهی خیال باطل به قول خودش جاست فرند 😑)
پس منم درمورد خودش می نویسم من باید به اونم بگم که منم عاشقشم پس نوشتم .
که یهو زنگ خورد ، رفتم و از بوفه یه ساندویچ گرفتم میز الیا اینا پر بود پس یه میز خالی پیدا کردم و رفتم نشستم .
بعد آدرین اومد و گفت : همه ی میز ها پره می تونم پیش تو بشینم ؟
منم بدون اینکه هول کنم گفتم : اره حتما .
آدرین :
یکم بعد زنگ خورد و رفتم تا از بوفه غذا بگیرم ، بعدش همه ی میزان پر بود بجز میز مرینت ، پس رفتم و پیشش نشستم و اونم بدون اینکه هول بشه قبول کرد .
تعجب کردم آخه هر وقت با من حرف میزد هول میکرد .
بعد رفتیم تو کلاس و خانم بوسیه گفت : فرم هاتون رو بدید بغل دستی هاتون بخونن و امضا کنن.
منم متنم رو دادم مرینت و اونم متنش رو داد به من.
کپ کرده بودم اون درمورد من نوشته بود .
واقعا اون عاشق منه. ( پس نه عاشق منه 😑)
پس شروع کردم به خوندن .
کسی که عاشقش هستین: آدرین اگرست
برخورد اول من و ادرین خیلی جالب بود ، وقتی بهم خوردیم من می خواستم سرش داد بزنم که یهو محو اون چشماش شدم که بهم خیره شده بود ، از همون موقع عاشقانه دوستش داشتم و همیشه پیشش هول میشدم و لکنت می گرفتم (این رو دیگه همه میدونن همه همه😑)
از وقتی که فهمیدم اونم دوستم داره منم بیشتر دوستش دارم . اون واقعا زیباست ، چشمام ، موهاش و صورتش😍
درکل عاشقانه دوستش دارم❤️
واقعا خیلی غصه می خورم ، اون من رو دوست داره و همه چی رو گفته اما من چی ، من به دروغ تو اون برگه بهش گفتم که عاشقشم ، باید بهش بگم ، درسته که خیلی ضربه می خوره ولی باید بهش بگم ، من واقعا عوضیم😢(پس چی فکر کردی ، خیلی پسر خوبی هستی ، با این کاری که کردی 😑)
پس ..........
اینم از پارت پنچم ، بچه ها حتما نظرتون رو بگید و می خوام بگم که داستان قراره به جای هست خویش برسه.
دوستون دارم بای ❤️👋🏻👋🏻