وبلاگ لیدی باگ

فصل دویوم قسمت چهارم 

آدری

تو راه با مری بودم داشتم فکر میکردم چون چن روز دیگه باید برم لندن و این آخرین روز هاییه که تو سال2023با مری هستم هعیییی (احساساتیش کردم اشکم در اومد)

اذیت اذیت اذیتت مبارککک

مری 

سوار ماشین آدرین شدم و بسیار خشمگین و عصبانی از دست بابام رفتم و صندلی جلو نشستم (تا الان که عصبانی بودی چرا رفتی صندلی جلو/تو ببند/باشه) آدرین هم کنارم بود داشت با سرعت میرفت منم قلبم داشت تند تند میزد یهو آدرین(چه عجب بالاخره نمیگی بوفالوی بیشعور طلایی کمی متمایل به سبز نکنه عاشق شدی شیطون/ببینننن گفتم ببند دفعه ی بعد نبندی من میدونم با تو/ خعله خب)  ماشین رو زد رو راننده ی خودکار و وایساد به من گفت عشقم میای بریم عقب کارت دارم منن گفتم باشه رفتیم عقب بهم گفت عشقم من چن روز دیگه میخوام برم لندن و محکم بغلم کرد منم بغلش کردم گفتم تو که گفتی هیچوقت تنهام نمیزاری گفت عشقم هنوز یادته گفتم مث اینکه چن شب پیش گفتیا مگه آلزایمر دارم گفت خب عشقم چیکار کنم بابام میگه گفتم تو ۲۶ سالته هنوز میزاری بابات بهت دستور بده دوباره بغلم کرد ولی این بار گریه هم میکرد دلم براش میسوخت اون هیچوقت نتونست آزادانه با پدرش حرف بزنه یهو قلبم شروع به تپیدن کرد یعنی من عاشق اون شدم کسی که همیشه باهاش لج داشتم و فحش میدادم  واقعا زندگی بد چیزیه بعد دیگه ماشین حرکت نکرد فکر کردم خراب شده سرم رو آوردم بالا دیدم رسیدیم مدرسه رفتم و کنار آلیا نشستم و با هم در مورد درس حرف میزدیم 

خب دیگه خسته شدم خستههععععهه اگر طرفدار انیمه هستید دو تا انیمه معرفی‌میکنم که خودم عاشقشون هستم

اولی انیمه ی جنگی ، باحال ، یکم هم غمگین  به اسم کینگدام که چند تا فصل داره من همشو دیدم یکی از عکس هاشم تو اسلایدر گذاشتم عکس اولیه

دومی انیمه ی ترسناک ، باحال ، خنده دار ، یکم هم غمگین به اسم نورلند موعود در دو فصل که من بازم همش رو دیدم اینم عکس دومه اسلایدره 

GOOD BYE 👋🏻